صلح واژه غریب در سرزمین من

برای رسیدن به آرامش باید دری آهنین بر روی گذشته و آینده کشید و تنها به زمان حال اندیشید.دیل کارنگی

صلح واژه غریب در سرزمین من

برای رسیدن به آرامش باید دری آهنین بر روی گذشته و آینده کشید و تنها به زمان حال اندیشید.دیل کارنگی

جرگه عنعنوی یا کمپاین مصلحتی

  

 

آقای رئیس جمهور هر کجا که به مشکل می خورد به سراغ عنعنه و عرف قدیم می رود. جرگه ها و کمیسیون های خاص و بعضاً حقیقت یاب یکی پس از دیگری با صرف هزینه های زیاد تشکیل می شوند اما گره ای از مشکلات کشور باز نمی شود.  بارها دیده شد حتی با وجود نص صریح قانون دولت آقای کرزی با زیر پا گذاردن بند بند قانون بر مشکلات کشور افزودند و به عنعنات پیچیده و زمان بر پرداختند(لازم به ذکر نیست که مرادم  مخدوش ساختن عنعنات حسنه نیست. بدون شک جرگه ها در زمان و موقعیت مناسب و به خصوص در  نبود نص صریح قانون می توانند مشکل گشا باشند )

برای مثال جالب توجه است که به معضل کوچی صراحتاً در قانون اساسی کشور پرداخته شده است و ماده چهاردهم قانون اساسی کشور دولت را مکلف به اسکان کوچی ها کرده است اما به جای تطبیق این مادۀ قانونی هر سال شاهد تشکیل جرگه ها و کمیسیون های حقیقت یاب و حل و فصل کننده این معضل بوده ایم. معضلی که جرگه ها آن را از مسیر اصلی و قانونی خارج و مساله را  لاینحل می کنند.

با وجود برخورداری از قانون و قوه قانونگذار طرح جرگه های رنگارنگ چه معنایی می تواند داشته باشد؟ اگر مراد آقای کرزی از برگزاری جرگه عنعنوی رجوع به آراء و خواسته ملت افغانستان است چرا به شورای ملی مراجعه نمی کند که برخواسته از اراده ملت است؟ آیا این عملکرد و موازی کاری دولت آقای کرزی به بی اعتباری شورای ملی منتهی نخواهد شد؟

چنانچه  دولت آقای کرزی بنای حرف شنوی و مشورت با مردم و نمایندگانش را داشت به طور حتم با قانون مداری می توانست اعتماد مردم را به دست آورد. آیا  کثرت و ترکیب جناح اپوزیسیون افغانستان بیانگر فاصله گرفتن مردم افغانستان از دولت کنونی نیست؟در حالیکه  اکثریت جناح اپوزیسیون نمایندگان واقعی مردم به شمار می روند و اکنون بیرون از دایره مشورت آقای کرزی قرار گرفته اند و مخالف برگزاری جرگه عنعنوی هستند در این وضعیت  آقای کرزی از چه کسانی می خواهد مشوره بگیرد؟  

در یک دهه گذشته دولت  از هیچ آزمون جدی مسئولیت پذیری و پاسخگویی به ملت افغانستان  سرفراز بیرون نیامده است و با هر بار کوتاهی و سرخوردگی صرفاً نوپایی نظام و ناامنی و بی ثباتی را به عنوان عوامل اصلی  ناکامی معرفی کرده است. اکنون می توان لیستی بلند بالا از عدم مسئولیت پذیری و پاسخگویی دولت در یک دهه گذشته تهیه کرد که به طور حتم آمار به دست آمده  یک نکته پررنگ خواهد داشت و آن هم تکرار تکرار و تکرار بی مسئولیتی ها ست.

امروز دولت افغانستان و حامیان بین المللی آن  با یک دهه ناکامی در برابر آحاد ملت افغانستان قرار گرفته اند و بی دلیل نیست که از ترس نمایندگان ملت افغانستان در شورای ملی به دنبال طرحی پوشالی به نام جرگه عنعنوی باشند تا از طریق آن اهداف فرصت طلبانه و شخصی شان را دنبال کنند.

 امروز می توانیم مشاهده کنیم که  انسجام درونی ملت افغانستان در یک دهه گذشته تا بدین حد ملموس و واقعی شکل نگرفته بود و جای تاسف است که این انسجام  برابر دولت  حامیان جهانی آن شکل گرفته باشد. انسجامی که می توانست به جای اینکه ملت را در برابر دولت ناکارآمد قرار دهد پشتوانه ای برای  استقلال عمل و اقتدار دولت باشد.

واضح است که هدف آقای کرزی از تشکیل  جرگه عنعنوی، کمپاین طرفدارانش می باشد تا از طریق آنها خواسته های آمریکا در قالب پیمان استراتژیک  عملی گردد اما جدا از برونداد این جرگه ، ضعف و ناتوانی دولت انتخابی و مردمی افغانستان است که جای تاملی دارد دولتی که نه تنها از ظرفیت پشتوانه مردمی بهره ای نبرد بلکه  اعتبار مردمی بودن را نیز به حراج گذارد.   

 در یک دهه گذشته  تامین امنیت و صلح  از سوی ملت افغانستان با صراحت کامل  خواسته شد اما عملکرد دولت افغانستان در اهمال و چشم پوشی از خواست مردم  و اتکای صرف به دوستان غربی کشور را از مسیر آرامش دور ساخت. معتقدم که برگزاری جرگه عنعنوی با هزینه ای هنگفتی که از جیب ملت افغانستان صرف خواهد شد راه به جایی نخواهد برد. این جرگه نه تنها نماد اراده مردم افغانستان نیست بلکه دقیقاً در نقطۀ مقابل قرار می گیرد (موضع گیری اپوزیسیون این واقعیت را تائید می کند) .

 در پایان باید گفت که یک دهه گذشته به خوبی نشان داده است که هر زمان  آقای کرزی به سراغ جرگه های عنعنوی  می رود باید نسبت به آینده نگران بود. جرگه مشورتی صلح را به یاد بیاورید، جرگه ای که قرار بود نوید صلح در کشور را بدهد در نهایت مرگ صلح را به بار آورد. اما آقای رئیس جمهور از یک سو  همچنان دست یاری به سوی برادران ناراضی دراز کرده و از سوی دیگر برادران خارجی را هم نمی خواهد از خود ناراض بسازد. بنابراین در چنین وضعیتی آیا جرگه هایی از نوع عنعنوی می توانند راه گشا باشند؟

۷۳۷ پایگاه نظامی= امپراطوری جهانی (بخش چهارم و پایانی)*

در بخش پایانی، چالمرز جانسون (در حال حاضر وی ریاست موسسه مطالعاتی سیاست ژاپن(Japan Policy Research Institute) را بر عهده دارد) به تلاش­های دولت جورج بوش در راستای تعمیق امپراطوری مبتنی بر پایگاه های نظامی درجهان می پردازد. وی به این نکته اشاره می کند که ایالات متحده آمریکا عموماً در کشورهایی که بعنوان فاتح و یا ناجی نظامی حضور دارد درتوسعه و تعمیق امپراطوری جهانی با خیالی آسوده تر نسبت به حضور نظامی اش در کشورهایی نظیر ژاپن، ایتالیا و آلمان پس از جنگ جهانی دوم عمل می کند. بنابراین با مطالعه این چهار بخش از کتاب جانسون و با توجه به زمزمه های ایجاد پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان می توان به عمق فاجعه پی برد. هر چند دولت افغانستان حمایت آمریکا را عاجزانه تمنا می کند و در این مسیر دست به هر کاری می زند که نمونۀ اخیر آن زمینه سازی برای برگزاری جرگۀ تشریفاتی عنعنوی در جهت تصدیق تصمیمات از قبل گرفته شده می باشد اما واقعیت این است که چنانچه چنین فاجعه ای رخ دهد باید گفت که باز هم در کشور ما منافع شخصی بر منافع ملی چیره شده است. در ادامه بخش چهارم و پایانی آورده شده است. 

 

اظهارات جورج بوش در  ۲۱ نوامبر ۲۰۰۳ برای نخستین بار وی  از نقش و التزام آمریکا برای بازگرداندن نظم جهانی سخن به میان آورد. او این گفته ها را مجدداً در ۱۶ اوت ۲۰۰۴ در نطق سالانه اش در مجمع سازمان امور کهنه سربازان آمریکایی (convention of the Veterans of Foreign Wars) در سین سیناتی به تفصیل شرح داد. از آنجایی که سخنرانی بوش در سین سیناتی بخشی از مبارازت انتخاباتی ریاست جمهوری ۲۰۰۴ بود، این نظرات حاوی نکات بسیار مهم و جدی بود. هنگامیکه وی از کاهش نیروهایی آمریکای در اروپا و آسیا با ۶۰۰۰۰ تا ۷۰۰۰۰ نیرو سخن به میان آورد به حضار خاطر نشان ساخت که این پروسه برای تحقق به یک دهه زمان نیاز دارد ( بیش از دوران حضور وی در کاخ سفید) و وعده های برای استقرار مجدد نیروها نیز به زبان آورد که بسیار مستحکم تر از مواد یک استراتژی بود.

"در طول یک دهۀ آینده ما نیروهای سریع و انعطاف پذیرتری را آماده می کنیم و این بدان معناست که بیشتر نیروهای ما در داخل کشور مستقر خواهند شد. ما بخشی از نیروها و امکانات نظامی مان را به مناطق جدید انتقال می دهیم و آنها قادر خواهند بود تا عملیات سریعی را برای پاسخ به تهدیدات غیر منتظره انجام دهند ( که می تواند فشار روی نیروها و خانواده های نظامیان را کاهش دهد). ببینید، نیروهای ما زمان بیشتری را در  داخل کشور و تحت نظارت بیشتر و جابجایی کمتر می گذرانند. نیروهای نظامی متاهل مان تغییرات شغلی کمتر و ثبات بهتر خواهند داشت  و زمان بیشتری در کنار خانواده های شان  سپری خواهند کرد."

با این حال ، در ۲۳ سپتامبر ۲۰۰۴ ، دونالد رامسفلد برای نخستین بار جزئیات فشرده این طرح را به کمیسیون خدمات مسلح مجلس سنا ارائه کرد. او با بزرگنمایی این طرح، آن را بعنوان " بزرگترین تجدید بنای نیروهای جهانی آمریکایی" از ۱۹۴۵ به بعد معرفی کرد. سپس نقل قولی از  معاون وزارت دفاع  داگلاس فیتس (Douglas Feith) بیان کرد او اضافه کرد " در دوران جنگ سرد ، احساس قویی در ما وجود داشت  و می دانستیم هر جایی  تهدیدات و چالشهای بزرگ وجود دارد،  بنابراین ما می توانستیم نیروهای مان را در آنجا به کار بگیریم. ما اکنون در حال عملیات با مفهومی کاملاً متفاوت هستیم. ما نیاز داریم تا توانایی انجام  حوزه وسیعی از عملیات نظامی از جنگ تا ایجاد صلح  را  در هر جای دنیا  و به شکل بسیار سریع داشته باشیم."  

هر چند ممکن است  این ادعا به اندازه کافی قابل قبول باشد ، اما این طرح حوزه وسیعی از زمینه های دیپلماتیک و بروکراتیک را می گشاید که سیاست نظامی گری رامسفلد عموماً آن را ناچیز می شمرد. بعبارت دیگر با گسترش نیروها به مناطق جدید ، وزارت دفاع ایالات متحده باید با کشورهای میزبان مذاکره کند، چیزی شبیه پیمان وضعیت نیروی نظامی** (SOFA) که توضیح در مورد آن در فصل بعد موجود می باشد. بعلاوه آنها باید دیگر پروتکل های مورد نیاز از جمله  حق دسترسی به خاک و حریم هوایی خارجی را برای هواپیماها و کشتی های آمریکایی و همچنین  اصل ۹۸  (اشاره به ماده ۹۸ اساسنامه دادگاه جنایی بین المللی در رم  دارد  که به کشورها اجازه می دهد تا شهروندان آمریکایی را در خاک خود  از صلاحیت محاکمه دادگاه بین المللی لاهه  (ICC)معاف کنند( توافق نامه را نیز بپذیرند.

این قبیل توافقاتِ مصونیت مربوط به اختیارات کنگره می باشد که توسط قانون حمایت از جامعه اداری آمریکا (American Service-Members' Protection Act) شکل گرفته ولو اینکه اتحادیه اروپا بر غیر قانونی بودن آن پافشاری کند. هنوز دیگر توافقات لازم برای خریداری یا توافقات خدماتی Acquisition and Cross-Servicing Agreements )) که مربوط به تامین و ذخیره سوخت جت، مهمات و مسائلی نظیر نحوه اجاره اموال غیر منقول ، سطح همکاریهای دوجانبه سیاسی و اقتصادی  با ایالات متحده )اصطلاحاً حمایت کشور میزبان  host-nation support نامیده می شود) و تهیه مقدمات آموزش و تمرین (آیا امکان فرود در شب و تمرین تیراندازی جنگی محیاست؟) و بدهی های آلودگی زیست محیطی باقی مانده است.

زمانیکه ایالات متحده در کشوری بعنوان فاتح و یا ناجی نظامی حاضر نیست، نظیر حضورش در آلمان، ایتالیا و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم و در کرۀ جنوبی پس از پیمان آتش بس جنگ کره در ۱۹۵۳ حفظ انواع توافقاتی که به پنتاگون اجازۀ هر کاری را می دهد و سبب می شود تا کشور میزبان بخش اعظم هزینه ها را بپردازد با مشکل مواجه می باشد. زمانیکه پیروزی بر اساس ساختار نظامی امپراطوری پایگاههای آمریکا نباشد، این امپراطوری بسیار شکننده به نظر می رسد.  

  *. برای دسترسی به متن اصلی به وب سایت زیر مراجعه کنید.

http://www.alternet.org/story/47998/?page=4

**. پیمان وضعیت نیروی نظامی (Status of Forces Agreement ) قراردادی نظامی است بین ایالات متحده و کره جنوبی که تصمیمات مربوط به وضعیت حقوقی نظامیان آمریکا نیز بر اساس آن اتخاذ می شود. بر اساس قوانین بین المللی، به طور کلی نظامیان خارجی می بایست از قوانین کشور میزبان تبعیت کنند، ولی آنگاه که در این مورد بین دو کشور توافقنامه ای همچون (SOFA) به امضا برسد، یک استثنا شکل گرفته و در واقع امری در جهت نقض قوانین بین المللی صورت نمی پذیرد. به هر حال پیمان (SOFA) برای آمریکا چیزی فراتر از ساختار یک قرارداد معمولی است و از سویی دیگر ناقض حق حاکمیت جمهوری کره می باشد.

۷۳۷ پایگاه نظامی= امپراطوری جهانی (بخش سوم)*

ترجمه بخش سوم  به تحول  کارکرد نظامی گری آمریکا در دو دوره (دوران پس از سقوط شوروی سابق تا اواخر دهۀ 90 و دوران پس از حادثۀ 11 سپتامبر)اختصاص دارد. در این بخش چالمرز جانسون با تاکید بر استراتژی دفاعی دولت بوش در واقع استراتژی مبتنی بر پایگاه های نظامی آمریکا را به خوبی تشریح می کند . در ادامه مطلب بخش سوم ترجمه کتاب چالمرز جانسون (بخش مربوط به پایگاه نظامی آمریکا) آورده شده است.  

 

 

با فروپاشی شوروی در سال 1991 گمان می رفت نیاز به حضور نظامی بلندمدت آمریکا در آلمان، ایتالیا، ژاپن و کرۀ جنوبی با هدف مقابله با تهدیدات نظامی از بین رفته باشد.  در  چشم انداز آینده احتمال جنگ با شوروی یا هر کشوری دیگری محال به نظر می رسید. دولت بوش پدر در سال 1991  می بایست خروج و انتقال نیروهای مازادش را از دیگر نقاط جهان آغاز می کرد و در حقیقت این روند در دولت کلینتون با بسته شدن چندین پایگاه نظامی در آلمان از قبیل پایگاه هایی که ازمنطقه فولدا (Fulda Gap) محافظت می کردند آغاز شد. درحالیکه  تهاجم شوروی به اروپای غربی محال  به نظر می رسید اما واقعیت این بود که در آن سالها  تغییری  در طرح استراتژی نظامی ایالات متحده آمریکا در خارج از این کشور انجام نشد.

 با پایان دهۀ 1990 ، نومحافظه کاران جدید دیدگاههای پر آب و تاب شان را برای ترویج آشکار امپریالیسم با ایدۀ قرار گرفتن در جایگاه " تنها ابرقدرت" جهان گسترش دادند. اقداماتی نظیر گسترش عملیات یکجانبۀ نظامی پیشگیرانه و پیش دستانه، توسعه دموکراسی در خارج از آمریکا حتی با توسل به زور اسلحه، جلوگیری از ظهور کشور یا بلوک رقیب ، جلوگیری از قدرت یافتن کشورهایی که احتمال به چالش کشیدن قدرت نظامی آمریکا را داشتند و دیدگاه "خاورمیانه دموکراتیک "که تامین کننده نفت مورد نیاز آمریکاست، عناصر اصلی  برنامه بزرگ آمریکا برای انتقال و بهره وری مناسب از ارتش می باشد.  منطق اولیه برای اجرای "طرح تحول" به کار گیری نیروهای نظامی درون یک ارتش چابک و سریع الانتقال و بسیار پیشرفته بود که بواسطه آن این ایده تقویت می شد که سرمایه گذاری راحت آمریکا درحوزه نظامی سرمایه گذاری برای تحقق امپراطوری حاکم بر جهان می باشد.

آنچه گفته شد  به " تحول دفاعی"  آمریکا شهرت یافت که در مبارزات انتخاباتی سال 2000 مطرح و پس از حادثهً 11 سپتامبر در جنگ افغانستان و عراق به اجرا درآمد. در اگست 2002 آغاز برنامه محافظه کاران آمریکا با محوریت طرح تحول دفاعی در نهایت منجر به جنگی سریع و ساده  برای الحاق عراق به امپراطوری سلطه شد. تا این زمان رهبران آمریکا در پنتاگون به طرز عجیبی اطمینان داشتند که شکست ناپذیری و جلوۀ ارتش آمریکا در ائتلافش بر علیه طالبان والقاعده در سال 2001  به اثبات رسیده است ( استراتژی که جنگهای داخلی افغانستان برای دستیابیِ قدرت را از طریق تسویۀ نهایی ائتلاف شمال با طالبان و کاربرد گستردۀ قدرت هوایی آمریکا به رخ کشید و منجر به پیروزی ائتلاف شمال و پیشروی به کابل گردید ).

در اگوست 2002 وزیر دفاع وقت آمریکا دونالد رامسفلد از استراتژی 1-2-4-1 دفاعی اش که جایگزینی برای طرح دوران کلینتون به شمار می رفت  برای داشتن توانایی نظامی مبارزه با دو جنگ  ( در خاور میانه و شمال شرقی آسیا )به طور همزمان پرده برداشت. در حال حاضر ، طراحان جنگ برنامۀ دفاع از ایالات متحده  را  در شرایطی پیش می برند که ساخت و تجهیز نیروهای آماده  به "حمله پیشگیرانه و اجبار" در چهار منطقه مهم؛ اروپا ، شمال شرق آسیا (کره جنوبی و ژاپن) ، شرق آسیا (تنگه تایوان) ، و خاور میانه انجام می شود تا این نیروها قادر به شکست حمله  در دو منطقه از این مناطق چهارگانه به طور همزمان و "پیروزی قاطعانه" (به معنای "تغییر رژیم" و اشغال) در یکی از این درگیری ها در یک زمان و مکان و با تسهیلات کافی برای آمادگی دفاع امکان پذیر باشد. ویلیام ام. آرکین تحلیلگر امور نظامی معتقد است که هر چند اکنون برای توسعه نیروهای نظامی آمریکا محدودیت وجود دارد اما استراتژی جدید فراتر از آماده شدن برای واکنش های احتمالی می باشد و بیشتر شبیه برنامه ای برای طراحی جنگ در بخش های جدیدی از جهان است.

از قرار معلوم  پیروزی در عرض سه هفته  بر نیروهای صدام حسین در بهار سال 2003 این استراتژی آمریکا را مجدداً مورد تاکید قرار می دهد. در حال حاضر تصور می شود که ارتش ایالات متحده آنقدر با شکوه است که می تواند از عهده  هر وظیفه محول شده به آن برآید. فروپاشی رژیم بعثی در بغداد  جسارت رامسفلد  را برای کاربرد  "تحول" در کشورهای که مورد مجازات آمریکا قرار گرفته اند و بی میل به یکجانبه گرایی آمریکا می باشند(آلمان ، عربستان سعودی ، کره جنوبی و ترکیه ) و نیز پاداش به آنهایی که رهبری عملیات آزادی در عراق را بعهده داشتند، نظیر متحدان قدیمی مثل ژاپن و ایتالیا و حتی  کشورهای کمونیستی سابق مانند نظیر لهستان ، رومانی و بلغارستان بروز داد. نتیجه اینکه  وزارت دفاع استراتژی مبتنی بر پایگاه و حضور یکپارچه جهانی را دنبال می کند  که به صورت غیررسمی به "بازنگری در موضع جهانی" شناخته شده است. 

 

*. برای دسترسی به متن اصلی به وب سایت زیر مراجعه نمایید.  

http://www.alternet.org/story/47998/?page=3

۷۳۷ پایگاه نظامی = امپراطوری جهانی (بخش دوم) *

 

 

بخش دوم از ترجمه کتاب چالمرز جانسون (بخش مربوط به پایگاههای آمریکا)، در بردارندۀ دو نکته اساسی است.  

نخست اینکه در بسیاری از کشورهایی که ایالات متحدۀ آمریکا دارای پایگاه نظامی می باشد چه از سوی آمریکا و چه از سوی کشور میزبان تلاش صورت می گیرد از افشاء هر گونه اطلاعتی در مورد پایگاه ها ممانعت بعمل آید و کشورهای میزبان عموماً حضور تاسیسات و پایگاه های نظامی آمریکا در کشورشان را کتمان می کنند. علت اصلی این مساله از دید جانسون تبانی شرم آورد کشور میزبان و آمریکا می باشد که کشور میزبان را تابعی از خواسته های آمریکا می سازد. اردن و عربستان سعودی مثالهایی است که جانسون مطرح می کند.

نکتۀ دوم جستجوی مشتریان جدید برای میزبانی پایگاههای آمریکاست تا این کشور امپراطوری سلطه خود را تداوم بخشد. این بخش از کتاب جانسون به روشنی بیان می کند که حضور نیروهای آمریکایی در پایگاههای این کشور در خارجِ آمریکا علاوه بر گسترش سلطه طلبی آمریکا بخشی از برنامه ریزی و بودجه برای نیروهای آمریکایی را توسط مشتریان جدید انجام می دهد و شکل نوین استعمار را اینچنین تداوم می بخشد. در واقع توجه به این نکته برای کشوری نظیر افغانستان که امکان ایجاد پایگاههای نظامی آمریکا در آن وجود دارد از اهمیت زیادی برخوردار است.  

در ادامه ترجمه بخش دوم آورده شده است.

در برخی موارد، کشورهای خارجی تلاش می کنند تا پایگاههای آمریکایی در کشورشان را مخفی نگاهد دارند. واضح است که آنها  از بیم  فاش شدن تبانی شرم آور شان  با سلطه طلبی آمریکا دست به این کار می زنند. در واقع به نظر می رسد پنتاگون با  همکاری برای ایجاد تاسیسات نظامی در کشورهای خارجی  خواستار  تسلط بر منابع انرژی باشد و یا  در چنین شرایطی بخواهد شبکه ای از  پایگاههای نظامی  را در عراق تحت نظارت آمریکا و صرف نظر  از خواسته های حکومت عراق  حفظ کند.

حکومت آمریکا نیز تلاش می کند از فاش شدن هر گونه اطلاعاتی در مورد این پایگاهها جلوگیری شود.  آمریکا ارتباطات جهانی را شنود می کند و  یا درمورد گسترش فعالیت هسته ای آنطور که ویلیام آرکین (William Arkin) تحلیلگر امور نظامی آمریکا در این مورد می نویسد: " ایالات متحده  تعهدات الزام آورش را نقض می کند و به بسیاری از هم پیمانانش حتی به ناتو در مورد طرح های هسته ایش دروغ می گوید. دهها هزار سلاح هسته ای، صدها پایگاه نظامی و تعداد زیادی کشتی و زیردریایی در دنیای  محرمانه و مخفی ویژه آمریکا بدون منطق نظامی و یا توجیه بازدارندگی وجود دارد."

اردن بعنوان یک مثال بیان می شود. آمریکا در حدود پنج هزار نیرو بصورت محرمانه  در پایگاههای مرزی این کشور با عراق و سوریه دارد. (اردن همچنین با سازمان جاسوسی آمریکا سی آی ای (CIA)  در شکنجه زندانیانی که ما آنها برای بازجویی می فرستیم همکاری می کند) با این حال، اردن تاکیدش را بر عدم ترتیبات ویژه با آمریکا ، عدم وجود پایگاه ها و نیروهای نظامی آمریکایی در کشورش ادامه می دهد.

این کشور دارای حاکمیت قانونی و رسمی است اما به واقع تابعی از ایالات متحده آمریکاست و  حداقل این وضعیت در ده ساله گذشته تداوم یافته است. در مورد مشابه  قبل از کنارکشیدن آمریکا از عربستان سعودی در سال 2003،ما  طبق عادت وجود پادگانها نظامی و بمب افکن های  بی 52 قابل مشاهده  در جده را  انکار کردیم، زیر مقامات عربستانی از ما چنین خواسته ای داشتند. تا وقتی که دیوان سالاری نظامی توانایی تحمیل فرهنگ پنهان کاری برای حمایت خودشان را اعمال کند هیچ کس پی به واقعیت وسعت پایگاه های جهانی ما نخواهد برد ، حتی نمایندگان منتخب مردم آمریکا

در سال 2005، نیروهای نظامی  داخل و خارج آمریکا در یک وضعیت تغییر قرار  گرفتند . گفته شد این تغییرات دو علت داشته است. از طرفی زمان تغییر در استراتژی آمریکا  برای حفظ و تداوم سلطه جهانی فرا رسید  و همچنین با بسته شدن پایگاه های نظامی در داخل آمریکا تغییر ملموس بود. در حقیقت به نظر می رسد که بسیاری از تغییرات با فشار دولت بوش  برای تنبیه ملت ها و ایالتهای داخلی آمریکا صورت گرفت  که  از عملکرد دولت وی در عراق حمایت نکرده بودند و این تغییرات  پاداشی برای آنهایی بود  که حمایت شان را از عملکرد دولت وی نشان داده بودند. بنابراین در ایالات متحده آمریکا، پایگاهها به جنوب این کشور نقل مکان داده شد، به ایالاتی که در آنها  رسانه های فرهنگ سازی نظیر کریستین ساینس مونیتور قرار داشت. تلاشهای بیشتر برای ترویج نظامی گری در آنجا به نسبت شمال ، شمال غربی و شمال شرقی یا سواحل اقیانوس آرام وجود داشت.   به عقیده یک تاجر کاریلونای شمالی مشتریان جدید اهمیت بیشتری دارد . بنابراین نظامی گری به جایی می رود که خواسته شده باشد و ارزش بیشتری داشته باشد.

تا اندازه ای اجرای تصمیمات متحول شده پنتاگون باعث شد تا در سال 2007 و 2008  دو لشکر نظامی آمریکا از آلمان به خانه بازگردند. لشکر زرهی اول و  لشکر پیاده نظام اول  و یک  دسته (3500)  نفری از لشکر دوم پیاده نظام نیز از کره جنوبی (در سال 2005 در فورت کارسون کلورادو Fort Carson, Colorado اقامت داشتند) به خانه بازگردانده شدند.  اما تا زمانیکه که عملیات نظامی در عراق ادامه داشته باشد ، نیروهای درگیر در این جنگ بیشتر در خارج از آمریکا خواهند بود و تاسیاسات داخلی آماد گی لازم برای حضور آنها را در خاک آمریکا ندارد. ( و همچنین پول کافی برای تامین بودجه  آنها را در داخل ندارد)

با این حال ، دیر یا زود بیش از 70000 نیرو و 100000 اعضای خانواده مجبور خواهند بود وضعیت  خودشان را با ایالات متحده آمریکا وفق دهند. با بسته شدن تعدادی از پایگاه های نظامی  در خاک ایالات متحده آمریکا در سال 2005 نیروهای این پایگاهها  در واقع برنامه توسعه و تحکیم پایگاه های نظامی آمریکا در دیگر مناطق شدند تا با تزریق عظیم پول و مشتری در مناطق دیگر فعالیت کنند. همزمان آنچه امپراطوری آمریکا را گسترش می دهد یقیناً  رشد کمی انواع جدید پایگاههای نظامی در بسیاری از مناطق دور افتاده ای است  که این کشور قبل از آن هرگز آنجا نبوده است. 

*. برای دسترسی به متن اصلی بخش دوم  به وب سایت زیر مراجعه نمایید.  

   http://www.alternet.org/story/47998/?page=2

۷۳۷پایگاه نظامی = امپراطوری جهانی(بخش نخست)

 

چالمرز جانسون استاد علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا در کتابش تحت عنوان “Nemesis: The Last Days of the American Republic"*   به بررسی وضعیت و جایگاه آمریکا در نظام بین الملل می پردازد. به زعم وی آمریکا نسخه جدید استعمار را از طریق پایگاههای نظامی اش در سرتاسر جهان به اجرا در می آورد و هدف ایجاد این پایگاه های نظامی بسط سلطه آمریکا و به تعبیر وی بسط امپراطوری جهانی آمریکاست. جانسون در سال 2007 این کتاب را نگاشته است. هدف وی از نگارش این کتاب دلسوزی برای مستعمرات آمریکا نیست، بلکه هشداری برای آمریکا نسبت به هزینه های هنگفت نظامی و نتایج نامطلوب آن برای آمریکا است.

اما این کتاب نکات جالب توجه و تامل برانگیزی از سیاستهای سلطه گرایانه آمریکا ارائه می دهد که می تواند هشدار جدی برای افغانستان باشد که زمزمه های ایجاد پایگاههای نظامی دائم آمریکا از مدتها قبل و در قالب پیمان استراتژیک به گوش می رسد. سلطۀ نوین آمریکا از طریق این پایگاهها حتی از دید یک آمریکایی هم قابل چشم پوشی نیست و باید امروز نسبت به عواقب وخیم این رویکرد آمریکا در افغانستان آگاه باشیم.  

بخشی از کتاب جانسون را که در ارتباط با پایگاههای نظامی است  ترجمه و در چهار یا پنج بخش ارائه می شود.  ترجمه بخش نخست در ذیل این مقدمه به نشر می رسد. امیدوارم بخشی از واقعیت های موجود در ایجاد پایگاههای نظامی از طریق این ترجمه برای ما هم بیشتر روشن شود.   

 

 ۷۳۷ پایگاه نظامی = امپراطوری جهانی **  

با بیش از 2500000 پرسنل خدماتی در سرتاسر دنیا و در پایگاههای نظامی پراکند  ه شده در هر 

 

 قاره، زمان آن رسیده این حقیقت را باور کنیم که دموکراسی آمریکایی ما  مولد  امپراطوری جهانی  

  است.    

روزگاری شما می توانستید توسعه  سیاست های استعمارگرایانه را با افزایش مستعمرات طراحی کنید. نسخۀ آمریکایی استعمار مبتنی بر پایگاه­های نظامی است و با تغییر سیاست­های جهانی می توانیم از نشانه های سلطه گری و نظامی گری که با آن رشد کرده است در مورد خودمان بیشتر آگاه شویم. البته درک و پذیرش وسعت و ارزش دقیق امپراطوری پایگاه های نظامی آمریکا ساده نیست. اطلاعاتی که در دسترس عموم قرار می گیرد هر چند آموزنده هستند اما به شدت گمراه کننده نیز می باشند. مطابق اسناد سالانه وزارت دفاع آمریکا از سال 2002 تا 2005 از اموال غیر منقول این وزارت در جهان، کاربرد ایجاد پایگاههای نظامی یک روند رو به افزایش  را نشان می دهد.

براساس منابع رسمی تمام پایگاههای نظامی آمریکا در دیگر کشورها 737 پایگاه بوده است و قسمت عمدۀ آن در عراق قرار داشته است .به دنبال دکترین جنگ پیشدستانه جورج بوش روند افزایش پایگاههای نظامی آمریکا در خارج از این کشور افزایش یافت. جالب توجه است که آمریکا 38 مرکز تاسیساتی (مرتبط با ایجاد پایگاه نظامی) بزرگ و متوسط را در سال 2005  در سرتاسر جهان گسیل داشت (بیشتر پایگاههای هوایی و دریایی برایم بمب افکن ها و ناوگان دریایی طراحی شد). این تعداد تقریباً با 36 پایگاه دریایی و پادگان نظامی بریتانیا در دوران اوج امپراطوری اش در 1898 برابری می کند. امپراطوری روم نیز در دوران عظمتش در سال 117 بعد از میلاد مسیح 37 پایگاه بزرگ برای آرامش قلمرو تحت سلطه اش از بریتانیا تا مصر، از اسپانیا تا ارمنستان نیاز داشت. شاید تعداد مطلوب قلعه های نظامی و استحکامات نظامی برای یک امپریالیست مستعد و متمایل به سلطه جهانی چیزی در حدود 35 تا 40 پایگاه باشد.

اطلاعات سال مالی 2005 ارائه شده از سوی پنتاگون ارزش پایگاههای خارج از آمریکا را حداقل 127 میلیارد دلار برآورد می کند. هر چند این رقم پایین به نظر می رسد اما همین رقم به ظاهر پایین هنوز هم بسیار بالاتر از تولید ناخالص ملی بسیاری از کشورهاست.

در یک برآورد دیگر ارزش تمام پایگاههای نظامی آمریکا در حدود 1/658 میلیارد دلار تخمین زده می شود( ارزش پایگاه مبتنی است بر برآورد وزارت دفاع از هزینه ای که در قبال آن صرف می شود). در طول سال مالی 2005 ، فرماندهی کل نیروهای نظامی برای پایگاههای بیرون از خاک آمریکا در حدود 196975 پرسنل بعلاوه هیمن تعداد نیروی غیر نظامی از وزارت دفاع آمریکا و همچنین در حدود 81425 نیروهای محلی خارجی را به خدمت گرفت.

در سال 2005 کل پرسنل نظامی آمریکا در سطح جهان (شامل خود آمریکا ) 1840062 نفر می باشند که توسط 473306 نفر از نیروهایِ خدماتی غیر نظامیِ محلی به خدمت گرفته شده توسط وزارت دفاع پشتیبانی می شوند.

مطابق اسناد پنتاگون پایگاههای خارج از آمریکا شامل 32327 پادگان ، پناهگاه، مریضخانه و دیگر تاسیاست می باشند که مربوط به خودشان می باشد. و بیش از 16527 مراکز تاسیساتی به صورت استیجاری در خدمت آنهاست. وسعت این مایملک ثبت شده در فهرست اموال شامل 487/347 جریب فرنگی ( Acre جریب فرنگی برابر با 06534 پای مربع و یا در حدود 7404 متر مربع برای سنجش مساحت زمین می باشد)، در خارج از خاک آمریکاست. و 29819492 جریب فرنگی در کل جهان می باشد که پنتاگون را به سادگی به یکی از بزرگترین صاحب خانه های جهان تبدیل می کند.

این ارقام هر چند بسیار کلان هستند اما نمی توانند سرپوشی بر حقایق اساسی باشد که ما در ذیل آن اشغالگر جهانی هستیم. گزارش ساخت پایگاه سال 2005 ، گزارشی شکست خورده است. مثلاً با نام بردن هر پایگاه نظامی در کزوو (تلاش گزارش پنتاگون  برای شفافیت دهی) ولو اینکه آن سایت، کمپِ بزرگ بوند استیل (Bondsteel) باشد که در سال 1999 ایجاد و توسط شرکت   (Kellogg Brown & Root) KBRحفظ و نگهداری شده است و یک شاخه از شرکت هالیبتون هوستون بوده است در شکست گزارش بی تاثیر است.

این گزارش به طور مشابهی پایگاههای نظامی آمریکا در عراق و افغانستان (106 پادگان از می 2005) ، اسرائیل، قرقیزستان، قطر، و ازبکستان را از قلم می اندازد. غیر از اینها نیز ارتش آمریکا پایگاههای بزرگی را در خلیج فارس و منطقۀ آسیای مرکزی از 11 سپتامبر 2001 به بعد ایجاد کرده است.

آنچه در مقدمه گفته شد مبنی بر ایجاد پایگاهها و تاسیسات در خارج از آمریکا با هزینه کشورهای دیگر (هرچند این گفته اکیداً صحت ندارد) دستاویزی برای پنتاگون بوده است تا بخشی از هزینه ها را شامل گزارش نکند. در گزارش 20 سایت در ترکیه شامل شده است که اینها اصلاً متعلق به ترکیه می باشد و آمریکا به طور مشترک از آنها استفاده می کند.

پنتاگون روند از قلم انداختن بیش از 5 میلیارد سرمایه نظامی و تاسیسات جاسوسی را ادامه می دهد. اگر یک حسابرسی صادقانه در کار بود وسعت واقعی امپراطوری نظامی ما شاید بیش از 1000 پایگاه مختلف در خارج از آمریکا را شامل می شد. اما هیچکس (شاید حتی پنتاگون ) همی نمی تواند تعداد واقعی آنها را ابراز دارد.

پایان بخش نخست

*.  Nemesis: The Last Days of the American Republic (February 6, 2007 ed.). Metropolitan Books.

**برای دسترسی به متن اصلی به وب سایت زیر مراجعه نمایید.

http://www.alternet.org/story/47998/?page=1