تاریخ افغانستان گواه است که در این کشور احصائیه ها هرگز راست نمی گویند. جمعیت، اقوام، افراد واجد شرایط رای دهی، نفوس زنان، نفوس افراد بی سواد، نقوس کوچی ها و حتی نفوس فقرا همه خیلی نسبی هستند و بعضاً آمارها هوایی و غیبی خلق می شوند. برای نمونه حتی سن افراد هم تخمینی حساب می شود . اگر تذکره نداشته باشید برای دریافت تذکره به وزارت داخله تشریف می برید و کارشناس تخمین سن شما را ارزیابی می کند. ممکن است از بدِ روزگار و فشار زندگی کمی پیرتر به نظر بیایید و چون راهکار دیگری وجود ندارد و اعتماد هم مرده است و کسی حرف شما را باور نمی کند بنابراین آنجا ممکن است تا 20 سال هم در تخمین سن شما اشتباه صورت گیرد که در این وضعیت احتمالاً سن تان از سن مادرتان فزونتر خواهد شد. به هر حال از این مهم می گذریم تا به اصل مطلب برسیم.
24 ماه میزان مصادف بود با روز جهانی غذا و از برکت این روز مسئولین حکومتی ما در تجلیل از غذا یادی از فقرا کردند. محترم محمد آصف رحیمى وزیر زراعت، مالدارى و آبیارى با تجلیل از غذا میزان رسوخ فقر در کشور را در میان تقریباً 9 میلیون نفر (به نقل از خبرگزاری پژواک ) اعلان داشتند.
ضمن تشکر از یادآوری ایشان ، همانطور که گفته شد از آنجا که تخمین دقیق جمعیت در افغانستان صورت نگرفته بناءً مشخص نیست این 9 میلیون نفر چند درصد افغانستان را تشکیل می دهند؟ یا اینکه معیار تعیین فقیر و غنی در کشور چیست ؟ بنابراین چگونه می توان این نوع آماردهی را مهم قلمداد کرد.
نکته دیگر این است که اقتصاد افغانستان مبتنی بر زراعت و مالدرای است. پس چگونه وزیر محترم در روز قدردانی از رزق و روزی ، یک دهه ترویج فقر را که دستاورد این نظام سیاسی و دوستان غربی اش است به روی ملت افغانستان می آرود.
بیشترین تعهدات مالی در حمایت از دولت افغانستان از سوی جامعه جهانی در یک دهۀ گذشته صورت گرفت تا در نهایت ارتقاء رتبه بیابیم و در زمرۀ مفسدترین دول جهان جای بگیریم. حیف و میلها به طور حداکثری صورت گرفت و دستاورد یک دهه جنگ با تروریسم در افغانستان فقر و بدبختی فزاینده بوده است. بعد از یک دهه بن لادن در پاکستان گرفتار می شود اما افغانستان است که به جرم پناه دادن به او تخریب و ویران می شود. یک دهه است که کمک از جامعه جهانی به نام ملت افغانستان واریز می شود اما به جای اینکه در وضعیت مردم بهبود حاصل شود پروژه ها توسط دوستان داخلی و خارجی به اجرا در می آید. پروژه های نامرئی که فقط ردیف بودچه دارند اما ما به ازا بیرونی ندارند و در آخر هم وزیر زراعت عزیز وصف حال ما می کند و می گوید چند میلیون نفری فقیر در کشور داریم.
سپاس از دولت محترم ، سپاس از جامعه جهانی و سپاس از غذا که جمع فقرا هم هر چند ناچیز اما به حساب آمد. پیشنهاد می کنم یکی از دستاوردهای یک دهه حکومت دموکراتیک و قانونی در افغانستان را که خلق اشرافیت مدرن در جامعه فقر زده افغانستان بوده است را نیز مورد تفقد قرار داده و نام چند نفری را منحیث مشت نمونه خروار نه برای خیل فقر زده افغانستان بلکه برای کتاب گینس و درج رکورد معرفی نمایند. بلکه اغنیای ما بتوانند جایگاه در خور شان دولت و جامعه جهانی کسب کنند. شاید با این کار در سال بعد وقتی سخن از فقر شد افتخار جایگاه ثروتمندان کشورمان در سطح جهان نیز ابلاغ گردد. شاید تصور کنند که این کار باعث انبساط خاطر فقرا شود.
سیمین بارکزی امروز تبدیل به قهرمان افغانستان شده است. او کیست؟ آیا واقعاً در حق او جفا شده است ؟ آیا اعتصاب او به نتیجه می رسد؟ آیا دولت و جامعه جهانی بالاخره صدای نحیف و رنجور او را خواهند شنید و عکس العمل نشان خواهند داد؟
قصد ندارم به هیچکدام از سئوالهای فوق پاسخ دهم. اما در حد چند کلام همدری خود را با این صدای رنجور بیان می دارم.
سالهاست که صدا در گلو خفه می شود و کسی نیست که اعتراضی کند. اصلاً یکی از اصطلاحات رایج در گفتگوهای عامیانه ما این است که " از مه خفه شدی": خفه شدن در اینجا به معنای دلگیر شدن و ناراحت شدن و مایوس شدن می باشد و کسی که از این اصطلاح استفاده می کند به دنبال دلجویی از فرد "خفه شده" می باشد. این یاس و ناامیدی است که منجر به خاموشی و سکوت می گردد و گویا در افغانستان باید خفه باشی تا مورد تفقد قرار گیری.
اما این سنت با اقدامی که خانم بارکزی انجام داد به طور کل با چالش مواجه گردید( در گذشته نیز شاهد چنین اقداماتی بودیم، نظیر آنچه استاد محقق در ارتباط با فجایع حمله مسلحانه کوچی ها و در اعتراض به عملکرد دولت انجام داد و دست به اعتصاب نامحدود زد) .
سکوت و اعتصاب خانم بارکزی از هر فریادی رساتر و شیواتر است. خفه شدگی خانم بارکزی نیز از یاس و ناامیدی از نظام حاکم و حامیان بین المللی آن است که شریک دزد و رفیق قافله هستند. اما خانم بارکزی به دنبال دلجویی نیست چرا که اگر اینطور بود طبق سنت دیرین سکوت اختیار می کرد و دولت محترم در حد توان و حتی کمی بیشتر از خجالت او در می آمد ( در نمونه های مشابه فرد خفه شده در مسندی دیگر با معاشی قابل توجه دلجویی می شد)
آنچه مسلم است حقانیت درخواست وی می باشد. عبدالطیف پدرام درست می گوید " او که از مقام رئیس جمهوری نخواسته است که استعفاد دهد که اینچنین با او برخورد می شود". در خواست بررسی دوسیه انتخاباتی در شرایطی که تمامی مراحل بررسی مجدد انتخابات پارلمانی مسیری غیر قانونی را طی کرده است چگونه نادیده گرفته می شود؟
در حالیکه لحظات سختی را خانم بارکزی و خانواده وی سپری می کنند . سکوت دولت و جامعه جهانی بیشتر ما را نسبت به رد صلاحیت و قبول صلاحیت های ابهام برانگیز مشکوک می سازد.
خانم بارکزی بنده را به یاد یک داستان کوتاه می اندازد که خالی از لطف نیست که اینجا روایت شود. در گذشته ای نه چندان دور خانواده ای تک پسری داشت که روزگار سخت ندیده بود . در عنفوان جوانی پدر از پسر خواست که سر کار برود. پسر که تا آن موقع کار نکرده بود هراسید. اما مادرش در بیرون خانه منتظر بود و پسرش که بیرون آمد سکه ای به پسر داد و گفت برو تا عصر بگرد و عصر بازگرد و بگو من سرکار بودم واین هم مزد من است. پسر هم از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. عصر به خانه بازگشت و در حالیکه شاد و مسرور بود سکه را به پدر پیشکش کرد و گفت روز سختی داشته و این هم مزد اوست. پدر تا رخسار پسر دید پی به ماجرا برد. او بلافاصله سکه را به داخل تنور انداخت. پسر متعجب شد و علت را پرسید. پدر جواب قانع کننده ای نداد و فقط از پسر به خاطر کارش تشکر کرد. این کار در روزهای بعد هم تکرار شد و هر بار پدر سکه را به تنور می انداخت. تا اینکه پس انداز مادر تمام شد. پسر چاره ای نداشت مجبور شد آن روز سرکار برود. تا عصر کار سخت کرد و در پایان کار سکه ای دریافت کرد. هنگام عصر به خانه بازگشت. چهره اش خسته بود. سکه را به پدر پیشکش کرد پدر طبق معمول سکه را به درون تنور انداخت اما اینبار پسر عکس العمل نشان داد و دست خود را به تنور داغ انداخت و سکه را برداشت. دستش کم سوخت. با عصبانیت از پدر پرسید چرا پولی را که با زحمت به دست آورده ام به درون تنور می اندازی. پدرش گفت: حالا مفهوم زحمت و کار واقعی را فهمیدی روزهای قبل که سکه از مادر می گرفتی و کار نمی کردی حاضر نبودی برای سکه دست در تنور بری اما امروز حاضر شدی تا دستت بسوزد اما ثمره کارت از دست نرود.
حکایت خانم بارکزی به نظرم خیلی به این داستان شبیه است. در حالیکه بسیاری از وکلایمان مسیرهای راحت تری را برای کسب کرسی طی می کنند خانم بارکزی برای هر رای و اعتمادی که مردم بالای او دارند ایستاده است.
دولت افغانستان و جامعه جهانی امروز به فکر استراتژیهای بلند مدت در افغانستان هستند در حالیکه فریاد حق خواهی و عدالت در کشور طنین انداز شده است و بی توجهی به آن تبعات بزرگی خواهد داشت.
هفتم اکتبر ۲۰۱۱ دهمین سالگر آغاز حمله نظامی آمریکا به افغانستان با شعار مبارزه علیه تروریسم می باشد.
وزارت دفاع آمریکا در روز هفتم اکتبر 2001 همزمان با حمله نظامی به افغانستان اهداف نظامی این کشور را در شش مورد ترسیم نمود.
1- با حمله نظامی به مواضع طالبان در افغانستان برای رهبران و حامیان آنها واضح شود که پناه دادن به تروریسم برای آمریکا و متحدانش قابل پذیرش نیست.
2- بدست آوردن اطلاعات نظامی برای تسهیل در عملیاتهای آتی در برابر القاعده و طالبان
3- گسترش روابط با گروههای مخالف طالبان در خاک افغانستان
4-ایجاد مشکلات و موانع فزاینده در برابر طالبان در استفاده از خاک افغانستان به عنوان پایگاه مناسب و راحت برای عملیاتهای تروریستی
5- تغییر موازنه نظامی به مرور زمان با ناکار کردن سیستم تسلیحاتی طالبان که عمدتاً مبتنی بر جنگ رو در رو در افغانستان می باشد
6- حمایت بشردوستانه و فراهم ساختن زندگی مناسب برای افغانها که شرایط ناراحت کنندهای را در دوران رژیم طالبان سپری کرده اند.[1]
1. Pierre Bernasconi and Others,” Foreign Support of the U.S. War on Terrorism”, Report for Congress, Congressional Research Service,2002, p 1
هنوز التهاب و تشویش نسبت به ترور پروفیسور ربانی فروکش نکرده است که سوء قصدی دیگر این بار رئیس جمهور کشور را به وحشت انداخت. اما این سوء قصدها دو مسیر متفاوت را طی نمودند که جای تامل دارد و باید نکاتی را مورد توجه قرار داد.
1- در حالی که عاملان ترور پروفسور ربانی در اجرای عملیات تروریستی با هیچ مانعی مواجه نشدند و زمینه سازی برای ترور به طور کامل و دقیق با همکاری افراد به ظاهر معتمد و دخیل در تامین امنیت صورت گر فت اما در مورد سوء قصد به شخص رئیس جمهور اوضاع کاملا متفاوت است. طرح سوء قصد به رئیس جمهور بیش از اینکه طرح باشد یک ادعای مبهمی است که تا جوانب آن روشن نشود نمی توان نسبت به آن اظهار نظر کرد. چنانچه در واقعیت چنین طرحی شک نکنیم و ارگانهای امنیتی کشور مانع چنین پروژه ای شده باشند می توان از یک دستاورد بزرگ یاد کرد. اما واقعیت این است که عملیات تروریستی به جان استاد ربانی در سکوت و مرگ اطلاعاتی تمام خوشبینی های امروز را با چالش مواجه می سازد.
ناعادلانه به نظر می رسد که اراده سوء قصد از پشت درهای یک دانشگاه خصوصی و اساتید و دانشجویان (جدیدترین متد تروریستی) آن کشف شود اما عملیاتی با آسودگی خیال بر علیه رئیس صلح کشور و همچنین چندین ترور ناجوانمردانه در ماههای اخیر (نظیر ترور جنرال داود داود، جواد ضحاک، سید خیلی ...)صورت گیرد و ارگانهای اطلاعاتی در بی خبری به سر برند.
2- نحوه کشف عملیات تروریستی بر علیه رئیس جمهور و توطئه صورت گرفته بیشتر شبیه فلمهای هالیودی و داستانهای پولیسی نظیر آثار ادگار آلن پو، آگاتا کریستی و سر آرتور کانون دویل سراسر رمز و راز است. داستان رابطه میان استاد و دانشجو و دانشکده طب کابل و موسسه تحصیلات سلام را روایت می کند و با شبکه های بین المللی تروریستی پیوند می خورد و در آخر یک حساب 150000 دلاری کشف می شود که این حساب پای سازمانهای بین المللی را نیز به میان می کشد. ضمن اینکه نکته انحرافی محافظ شخص رئیس جمهور است که احتمالاً قرار بوده عامل جنایت در ارگ باشد. به هر حال به نظر می رسد سرویسهای اطلاعاتی داخلی و خارجی بزرگترین توطئه سالیان اخیر را کشف کرده باشند.
این ماجرا منجر می شود تا ما نیز کمی قریحه داستانسرایی به خود گرفته و داستان عامه پسندی از طرح ترور نافرجام رئیس جمهور روایت کنیم.
پس از ترورهای مشکوک و سریالی در ماههای اخیر و زیر سئوال رفتن شخص رئیس جمهور و استخابارات پاکستان و جهان در اقدامی واکنشی و درست زمانیکه پیمانهای استراتژیک یکی پس از دیگری در حال تدوین و امضاء می باشد ( شماره نخست آن با هند به امضاء رسید ) داستان ترور رئیس جمهور اثر برخی دوستان شخص رئیس منتشر می شود. تیرگی روابط با پاکستان منجر می شود تا این ترور نافرجام که بیانگر عدم مصونیت رئیس جمهور از خطر ترور می باشد هر چه بیشتر معطوف به استخبارات پاکستان شود ضمن اینکه مظلومیت آقای کرزی در پروسه صلح طلبی محرز گردد.
پیمان استراتژیک با هند مقدمه و پیش نیاز پیمان استراتژیک با ایالات متحده آمریکاست. هند بزرگترین دموکراسی جهان و ایالات متحده منادی لیبرال دموکراسی غربی در سناریوی جدید ظاهرآ عرصه را بر دولت پاکستان و حلقات حامی تروریسم در این کشور تنگ می کنند. حافظه تاریخی مردم افغانستان نسبت به روابط با هندوستان در دروان جدید مثبت بوده و عضویت افغانستان در سارک (اتحادیه همکاری های منطقه ای جنوب آسیا) نیز پیوندها را عمیقتر ساخته است اما نزاع دائمی هند و پاکستان و نقش منفی و پررنگ پاکستان در معادلات سیاسی افغانستان، آینده پیمان استراتژیک با هند و ایالات متحده را تحت الشعاع قرار می دهد. به نظر می رسد ماحصل چنین پیمانهایی افزایش تنش در منطقه باشد.
در سالیان اخیر کمک های مالی فراوان ایالات متحده آمریکا به پاکستان در راستای مبارزه با تروریسم و پرداخت وامهای بلاعوض هرگز نتوانست موقف این کشور را در قبال مبارزه با تروریسم مستحکم سازد. همچنان آمریکا و افغانستان انگشت اتهام به سوی پاکستان دراز می کنند و در یکی از آخرین موارد، اقدام تروریستی علیه استاد ربانی به طور مستقیم متوجه سرویس استخبارات پاکستان می باشد.
در حالیکه ایالات متحده آمریکا و دولت افغانستان سرمست از امضاء پیمان استراتژیک با هند هستند باید نسبت به این پیمان و تبعات یک عمر مدارا با پاکستان عمیقتر اندیشید. پاکستان از بدو تاسیس به افغانستان بعنوان عمق استراتژیک خود در برابر هند نگریسته است و اکنون در حالیکه با ریشه های بحران امنیت در افغانستان مبارزه نمی شود و پاکستان نیز به تداوم سیاستهای تهاجمی و مداخله جویانه ادامه می دهد به طور حتم پیمانهایی اینچنینی نتیجه ای معکوس خواهد داشت و صرفاً ناامنی ها در کشور را افزایش خواهد داد.