نوروز و بهار طبعیت عطیۀ الهی است که عشق به زیبایی و تفکر انسانی را به سوی کمال سوق می دهد. در افغانستان که بهانه برای تلطیف روح و روان و فرصتِ شادی و نشاطِ جمعی اندک و کمیاب می باشد نوروز جایگاهی نمادین می یابد بناءً بی دلیل نیست که در تقریرِ مرتجعین هراس از نوروز موج می زند و در پرتو تفسیرهای تهوع آور آنان، تجلیل از نوروز حرام خوانده می شود. با چنین تدابیری حامیان فلاکت و بدبختی مردم افغانستان، تلاش می کنند گامی برای ارضای امیال سادیستی شان بردارند.
امیدوارم هر روزتان نوروز باشد و با اندیشۀ نو و عشق به زیبایی ها علاوه بر شکران نعمات الهی، اندیشۀ تاریک بدخواهان افغانستان را نیز محو بسازیم.
نوروز بر همگان مبارک
روز 15 حوت (اسفند) دوستان دانشجو در دانشگاه تهران در آستانه هفدهمین سالگرد شهادت استاد عبدالعلی مزاری، شهید عدالت و وحدت ملی افغانستان، نشست علمی با شکوهی با عنوان "ما و مزاری؛ گله از تاریخ ارزگان"را برگزار نمودند.
فضای دانشجویی این جلسه، علاوه بر غنامندی و علم محوری مباحث، جمعی بی ریا و صمیمی را گرد هم آورده بود. بنده هم بسیار سعادتمند بودم که در این جلسه عظیم و عزیز حضور داشتم. از فرصت پدید آمده استفاده نمودم و به عنوان نخستین سخنران جلسه مطالبی را پیرامون نقش و جایگاه تفکرات و طرح استاد شهید در دو افغانستان نوین (افغانستان پس از پیروزی مجاهدین و افغانستان پس از 11 سپتامبر ) ایراد نمودم .
در ادامه خلاصه ای از این سخنرانی را به رشته تحریر در می آورم تا به سهم خود گوشه ای از حیات سیاسی و اجتماعی استاد شهید را انعکاس دهم.
--------------------------
با دعا و درود به روان پاک و تابناک شهدای عدالت و وحدت ملی افغانستان علی الخصوص شهید بزرگوار، استاد عبدالعلی مزاری و یاران صدیقش. جا دارد قبل از شروع سخن، یاد و خاطرۀ شهید جواد ضحاک را نیز گرامی بداریم . شور و حرارت وی در برگزاری مراسم تجلیل از مقام استادِ شهید هرگز از یادها نخواهد رفت. پیشگامی وی در مبارزات مدنی در بامیان صدای مضلومیت مردم ما را به گوش جهانیان رسانید، یادش گرامی باد.
استاد مزاری و افغانستان نوین پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 8 ثور 1371
بیش از 13 سال مجاهدت در برابر کمونیسم و ارتش سرخ، مجاهدین افغانستان را به قهرمانان بی بدیل در افغانستان و جهان اسلام تبدیل نمود. اما انتظار دیری نپایید و مجاهدین این قهرمانان وطن آنجا که باید اقدام به ایجاد نظام نوین و متحول نسبت به گذشته می نمودند تا آینۀ تمام نمای آحاد ملت افغانستان باشد، بسیار زود نشان دادند که نه تنها تجربه مدیریتی ندارند بلکه طرح مشخصی برای شکل دهی به نظام سیاسی آینده را نیز ندارند. لذا قهرمانان جبهه های نبرد علیه روس به تشنگان قدرت در نظام نوین تبدیل شدند. فجایع پشت فجایع شکل گرفت.
در چنین شرایطی که تلاش جویندگان قدرت، قرار گرفتن در راس هرم قدرت بود، استاد مزاری در حال طراحی بزرگترین نقشه وحدت ملی و عدالت اجتماعی در افغانستان بود . طرحی که در صورت محقق شدن "یکبار برای همیشه" به داستانهای تکراری استبداد قومی خاتمه می داد و افغانستان به معنای واقعی کلمه "زیست بوم " آحاد ملت افغانستان می شد.
پلان استاد مزاری در عین سادگی و عملیاتی بودن، عمیق طراحی شده بود . زیبنده بود تا با پیروزی مجاهدین و پناه بردن به انقلاب اسلامی، بیش از یک قرن سابقۀ اجحاف و سرکوب قومی محروم بواسطۀ نظام های سیاسی استبدادی "یکبار برای همیشه" خاتمه یابد. برخورداری از حقوق فرصتهای برابر فارغ از مسائل نژادی و اعتقادی مهمترین گام برای تحقق عدالت اجتماعی در افغانستان محسوب می شد که در دو سال و نه ماه مقاومت غرب کابل از سوی استاد شهید با جدیت دنبال شد و در نهایت با شهادت ایشان حقانیت این مسیر برای ما ثابت گردید.
بزرگترین دستاوردهای مقاومت استاد مزاری برای ما و افغانستان عبارتند از:
- استاد مزاری و آرمانهای او بزرگترین شانس زندگی عزتمند را برای محرومترین قومیت افغانستان محیا ساخت. دو سال و نه ماه مقاومت باعث شد تا هزاره بودن دیگر جرم نباشد.
- آگاهی و بصیرت استاد مزاری باعث شد تا "خیانت و معامله" دو مقوله اساسی در شکست اراده و آرمان ما در مبارزات بارها و بارها نمایان شود و تسری آگاهی به مردم ما نیز منجر به شکل گیری ملتی آگاه گردد.
- در عرصه ملی نیز طرح استاد مزاری در تحقق "عدالت اجتماعی و وحدت ملی" یگانه راه رسیدن به یک جامعه عاری از گسست های اجتماعی و سیاسی است. به اعتقاد بنده تا زمانیکه این دو اصل اساسی در راس امور قرار نگیرند دموکراسی و هر پدیده پیشرو دیگری نمی تواند ضامن آرامش و پیشرفت افغانستان باشد.
- استاد مزاری با پیشگام بودن در مذاکرات و مقاومت در برابر جنگ های تحمیلی غرب کابل به عالیترین درجه نشان داد که با هیچ قوم و شخصیتی مساله شخصی ندارد و مساله مهم همان حقوق برابر اقوام در افغانستان می باشد. بنابراین باید به حق گفت که استاد مزاری شهید وحدت ملی و عدالت اجتماعی است.
از استاد مزاری دو میراث بزرگ برای ما باقی مانده است 1) نظریه یا طرح عدالت اجتماعی و وحدت ملی که در خط مشی و گفتار و کردار و مبازات ایشان متبارز است و مبتنی بر اقتضائات زمان و مکانی است که ایشان در آن به سر می برده اند.
2) آرمان عدالت خواهانه است که علی الابد به عنوان چراغ راهنما برای ما هواخواهان او باقی است. امروز ممکن است شیوه مبارزاتی و عدالت خواهی ما مطابق با مشی ایشان نباشد اما آرمان عدالتخواهی همچنان باقی است و ما هستیم که باید با شیوه های جدید و مطابق نیاز جامعه و فضای سیاسی به دنبال تحقق این آرمان باشیم.
افغانستان نوین پس از پیروزی مجاهدین هر چند یکی از بی ثبات ترین دوره های تاریخی افغانستان محسوب می شود اما از دید بنده برای مردم محروم هزاره این دوره به معنای واقعی کلمه "افغانستان نوین" نام می گیرد. عزتی که مقاومت و شهادت استاد مزاری در افغانستان نوین برای ما به ارمغان آورد در هیچ دورۀ تاریخی برای ما شکل نگرفته بود.
پس از شهادت استاد مزاری تداوم مقاومت مردم ما اینبار در برابر طالبان، منجر شد تا پس از حادثۀ 11 سپتامبر و کنفرانس بن برای اولین بار، نه تنها در داخل بلکه توجه جامعۀ جهانی به واقعیت "هزاره " در افغانستان معطوف گشت و این نکتۀ بسیار حیاتی در افغانستان نوین پس از حادثۀ 11 سپتامبر می باشد. عده ای بر این عقیده هستند که به چشم آمدن ما در دوران جدید به دلیل بذل توجه جامعۀ جهانی بوده است که واضح است چنین سخنی یاوه سرایی بیش نیست. جامعۀ جهانی همانطور که استاد شهید در آخرین سخنرانی اش بیان می دارد ؛ اگر قائل به حق ملت ما بود باید در دوران جهاد به ما حق می داد. در شرایطی که در دوران جهاد بیش از 74 میلیارد دلار از سوی غرب به افغانستان و مجاهدین کمک شده بود یک دلار هم به مردم ما که نقش بارزی در شکست شوروی داشتند نرسید. این مساله را استاد شهید در آخرین سخنرانی شان تاکید می کند. حتی بعد از پیروزی جهاد هم در نشست پیشاور هیئتی از مردم ما آنجا نبود و کمک های غرب به دیگران داده می شد و تبعیض در این عرصه نیز بر ما تحمیل می شد. بنابراین دو سال و نه ماه مقاومت و تداوم آن در برابر طالبان جایگاه ما را در ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان تثبیت نمود نه جامعۀ جهانی.
افغانستان نوین بعد از 11 سپتامبر را می توان به دو دوره تقسیم کرد. از کنفرانس بن در دسامبر 2001 تا ژانویه 2006 دوره نخست را شامل می شود. این دوره شامل شکل گیری نهادهای دموکراتیک با مشارکت جامعه جهانی می باشد. دولت افغانستان که در دوره های موقت و انتقالی بر حسب ملحوظات یک نظام نوظهور با مسامحه و مصلحت اداره می شد با شکل گیری دولت انتخابی آهسته آهسته از حالت انفعال خارج شده و در کنفرانس لندن در ژانویه 2006 که کامپکت افغانستان به امضاء رسید و جامعۀ جهانی طرح استراتژی انکشاف ملی افغانستان را مورد تایید قرار داد منجر شد تا دولت منفعل افغانستان با افزایش اختیارات که با تایید جامعۀ جهانی به دست آورده بود روند انحصار طلبی کمرنگ دولتهای پیشین را در دورۀ دوم به پررنگ دنبال نماید. دوره دوم پس از کنفرانس لندن 2006 آغاز و تاکنون نیز تداوم یافته است.
در دوره دوم به طور واضح حلقات مشخص انحصارطلب گرد رئیس جمهور حلقه زده و سکان هدایت را به دست گرفتند و دولت آقای کرزی دوران انحطاط را آغاز نمود.
نخستین پس لرزه های استبداد دولت برای مردم ما در معضل کوچی گری نمایان شد. سه دهه جنگ "راه شیری" کوچی های دولتی را مسدود ساخته بود اما بازگشت به مسیر استبداد، احیای این مسیر با مراد ناامنی در مناطق هزاره نشین و انبساط خاطر حلقات معین را منجر می شد. انکشاف نامتوازن یکی دیگر از جلوه های استبداد در نظام نوین افغانستان می باشد که جای تبعیض مثبت (Affirmative Action) را گرفته است. برای درک این مهم کافی است که دو ولایت هلمند و بامیان را با هم مقایسه کنیم. هلمند ناامن ترین ولایت افغانستان که تولید مواد مخدر آن به تنهایی بیش از نیمی از تولید مواد مخدر جهان می باشد و در عین حال با 9% فقیر، مرفه ترین ولایت افغانستان می باشد . اما ولایت بامیان که امنیت و جاذبه های گردشگری آن زبانزد خاص و عام می باشد و ولایتی عاری از کشت تریاک می باشد با 70% فقیر در میان ولایات فقیر افغانستان جای می گیرد. پروژه های بازسازی بامیان کجا و پرژه های بازسازی هلمند کجا. در مورد مشارکت عادلانه اقوام در حکومت نیز شاهدیم که دولت به جای تعهد در برابر قانون برای به دست آوردن قدرت حاضر است امضاء دروغ دهد. بنابراین می توان گفت که نظام نوین پس از 11 سپتامبر پس از یک دهه دوباره با آغوش انحصارطلبی و استبداد بازگشته است و در امتداد حکومت های پیشین قابل بررسی است.
بنابراین ما در طول دو دهۀ گذشته مقاومتی صحیح در برابر سنت سیاسی کشور را با پیشگامی رهبر شهید پیگرفته ایم. همانطور که استاد مزاری سخنی نگفت که به انجام آن متعهد نباشد ما نیز باید به این مسیر متعهد باشیم و تا تحقق عدالت اجتماعی به معنای واقعی کلمه از پا ننشینیم.
درچنین شرایطی برای تحقق آرمان های عدالت محور استاد شهید بنده دو نکته اساسی را لازم و ضروری می دانم.
1- بالا بردن دانش سیاسی که می تواند ما را نسبت به تحولات اطرفمان آگاه سازد
2- حساسیت و لزوم واکنش در برابر انحصار طلبی
حساسیت و اگاهی ما مهترین ابزارهای مقاومت ما در برابر انحصارطلبی نوین می باشد. ما به افغانستان عاری از نابرابری و با محوریت قانون می اندیشیم و نظام سیاسی که این اصول را رعایت کند مظهر ارادۀ ملی خواهد بود.
آیا به زمین ریخته شدن خون مجاهدان فی سبیل اللهی که از بیحرمتی به کلامالله به خروش آمدهاند نیز نباید حتی اندکی همت ما را تحریک کند؟
چند روزیست که شیرمردان افغان از گستاخی و بیشرمی چندین باره یانکیهای متجاوز به خروش آمدهاند و جان بر کف گرفته و به پاسداری از کتاب الهی برخاستهاند، اما ...
اما قصه پر غصه مظلومیت برادران و خواهران مسلمان افغانمان گویا قرار است همچنان در بستر تاریخ جاری باشد.
معمولا وقتی در یکی از کشورهای اسلامی اتفاقی رخ میدهد و جمعی از برادران و خواهران مسلمان حرکتی علیه مستکبران صورت میدهند و یا اقدامی در حمایت از ارزشهای الهی و انسانی میکنند، این اتفاق موجی در دیگر کشورهای همکیش ایجاد میکند، در حمایت از اقدام اولین اما ...
اما افغانستان همانگونه که امتش سالیانی به درازای دو قرن است که مظلوم واقع شدهاند، گویا جانفشانیهایشان نیز به چشم نمیآید و در همین کشورهای همسایه چون ایران و پاکستان نیز قرار نیست که طوفان آنها حتی نسیمی بیآفریند.
آیا ما که داعیه مسلمانی داریم، دیگر بالاتر از قرآن هم داریم که هتک حرمت آن بخواهد خونمان را به جوش آورد؟
آیا به زمین ریخته شدن خون مجاهدان فی سبیل اللهی که از بیحرمتی به کلامالله به خروش آمدهاند نیز نباید حتی اندکی همت ما را تحریک کند؟
آیا این توقع زیادی است که وقتی دشمنان مشترک دین ما و برادران و خواهران افغانی، از کوچکترین بهانهها برای تحریک احساسات مردم افغانستان علیه ملت ایران سوءاستفاده میکنند، این بار حداقل با یک تجمع حمایتآمیز از قیام مقدس مردم افغانستان، به هم کیشان خود نشان دهیم که ما یاوران واقعی آنها در پاسداری از دین خدا و مقدسات دینمان هستیم؟
برادر و خواهر مسلمان، خواهر و برادر دانشجوی بصیر، آیا بر ما نیست که با فریادهای خود بر سر مستکبران از برادران و خواهران دینی خود که سینه در برابر گلولههای دژخیمان متجاوز یانکی سپر کردهاند، حمایت کنیم؟
یا علی
وحید عسگری
*. خبرگزاری فارس
پاکستان، ایران و افغانستان سه ضلع مثلث قربانیان تروریسم می باشند. هر کدام به نوبه خود زخم های عمیقی از تروریسم خورده اند. در سالیان اخیر از طالبان گرفته تا لشکر جنگوی و حزب اسلامی و جندالله و ... همه به نمایندگی از بنیادگرایی اسلامی تنور تروریسم در این سه کشور را داغ نگاه داشته اند و ابزاری برای فرافکنی و حضور بلند مدت قدرت های بزرگ نظیر آمریکا و بریتانیا در منطقه بوده اند.
در یک دهۀ اخیر عدم ارتباط میان عملکرد ایالات متحدۀ آمریکا با مبارزه علیه تروریسم در منطقه مشهود می باشد. بازی سیاسی با پاکستان از اعطای امتیاز به دولت نظامی مشرف گرفته تا بمب باران مناطق مرزی و قبایلی نشین در دورۀ اقتدار حزب مردم پاکستان تاثیری بر محو تروریسم در این کشور نداشته است. در افغانستان اوضاع بدتر و تاسف بارتر می باشد. سناریوی محو طالبان در پنج سال نخست حضور آمریکا با سناریوی جدید بازیابی قدرت مجدد طالبان و ابداع پروژه های جدید مصالحه با میزبانی کشورهایی نظیر قطر نه تنها افراط گرایی را زمین گیر نساخت بلکه تروریسم را از تهدیدی برای چند سال به تهدیدی برای اعصار در افغانستان تبدیل نمود. در مورد ایران نیز الگو سازی طالبان جریان انحرافی جندالله را خلق نمود که با مساعدت عوامل خارجی وحدت مردم این کشور را هدف قرار داده بود امری که با هوشیاری سرویس های امنیتی جمهوری اسلامی در نهایت در نطفه خفه شد اما به طور حتم این پایان سناریو سازی از سوی کارگردانان قهار نفاق و تفرقه نخواهد بود و هر روز با اضافه نمودن نفش و کاراکتری جدید به دنبال فتنه افکنی در منطقه می باشند.
اما نقطه عطف در وضعیت کنونی همکاری های منطقه ای میان این سه کشور می باشد که مهمترین و موثرترین راه حل برای عبور از دو مشکل بزرگ منطقه زیر می باشد.
1- مبارزه علیه تروریسم
2- مبارزه با طراحی پروژه های مبتنی بر اسلام ستیزی و نفاق و وحدت ملی
تشبیه بوش از جنگ با تروریسم به جنگ صلیبی بسیار واضح می سازد که نگاه غرب به مبارزه علیه تروریسم صرفاً محدود به بنیادگرایی اسلامی نمی باشد. بلکه اسلام و عظمت آن غرب را به وحشت انداخته و با آگاهی از عظمت اسلام سعی در بهره برداری از افراط گرایی دارند که بیش از آنکه بر آمده از آموزه ها و تعالیم اسلامی باشد جریانی انحرافی با حمایت غرب و آل سعود می باشد. بنابراین مواجهه غرب با طالبان و القاعده و به طور کل افراط گرایی اسلامی کاملاً سیاسی و استراتژیک می باشد که تامین کننده منافع غرب می باشد و انتظار محو افراط گرایی به نفع ملت های منطقه از سوی غرب همان حباب روی آب می باشد.
در چنین شرایطی همکاری میان ایران، پاکستان و افغانستان اساسی ترین راهکار مبارزه با تروریسم در منطقه می باشد. افزایش تعاملات اقتصادی و سیاسی میان این سه کشور زمینه ساز شکل گیری جامعه امن منطقه ای می باشد. راهکارهای مشترک برای معضلات مشترک میان این سه کشور نه تنها دست قدرت های بزرگ را از منطقه کوتاه می سازد بلکه تامین کننده استقلال و تمامیت ارضی این کشورها نیز می باشد.
احساسات جریحه دار شده رئیس جمهور محترم پس از یک دهه ناکامی و در شرایطی که مدیریت وی افغانستان را تا سرحد تجزیه پیش برده است جای بسی تامل دارد. نظام پارلمانی مد نظرِ اپوزیسیون در شرایطی خواب را از چشمان دانش آموختۀ رشته روابط بین الملل دانشگاه سلمه هند گرفته است که طبق معمول بازتاب ادراکات سیاسی وی در قالب کلامی سخیف و و تعصب آلود تبلوریافته است.
" افغانستان آزمایشگاه و لابراتوار سیاسى بیگانه گان نیست که هر چند سال یکبار نظام و یا ساختار سیاسى دیگرى را در آن به آزمایش بگذارند"
در نگاه نخست این افاضۀ کلام رئیس جمهور ریشه در عمیق ترین احساسات میهن پرستانه خواهد داشت و عنقریب با تامل بر این جملۀ شیوا اشک بر چشمان تک تک ملت محروم افغانستان حلقه زده و بر مقبولیت و محبوبیت این جان نثارِ شیرین گفتار صحه زنند. اما لحن و استفاده از واژگان این گفتار واقعیتی تلخ را آشکار می سازد؛ آقای رئیس جمهور با این جمله خواسته یا ناخواسته بر یک دهه واقعیت سیاسی کشور صحه می گذارد. "بیگانگان" نقش کلیدی در تحولات مد نظر آقای کرزی دارد ، به عبارتی دیگر از جملۀ آقای کرزی می توان اینطور استنباط کرد که بیگانگان سهم اساسی در تعیین و تکلیف برای نظام سیاسی کشور داشته اند که در راس آن آقای کرزی قرار داشته است. در شرایطی که وی نظام پارلمانی را یک آزمایش در لابراتوار افغانستان می داند به طور حتم نظام ریاستی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است و به تبع آن نقش بیگانگان در نظام ریاستی نیز بسیار چشمگیر بوده است که شکایت وی را در پی داشته است.
از سوی دیگر در شرایطی که نظام پارلمانی در کشور هنوز محقق نشده است اما خاصیت لابراتواری افغانستان برای دولت کرزی بسیار آشکارتر از هر دوره و نظام سیاسی دیگر می باشد. شخص آقای کرزی در کدام لابراتواری غیر از لابراتوار افغانستان قابلیت عرض اندام داشت که در نهایت به برکت این آزمون ها در هیبت رئیس جمهور کشور در آمد و یا کریم خرم که در لابراتوار افغانستان وزیر فرهنگ گردید، اگر چند دهه قبل روانشناسانی نظیر فدریک اسکینر از وجود چنین مخلوقی اطلاع می یافتند به طور حتم انقلابی در علم روانشناسی بر پایه مطالعات رفتاری وی پدید می آمد و اکتشافات جدیدی صورت می گرفت. به طور حتم این عجایب فقط در لابراتوار افغانستان امکان تبارز را می یابند.
بدون شک این گفته آقای کرزی صحیح است که بیگانگان افغانستان را به لابراتواری برای آزمون نظام های سیاسی تبدیل کرده اند اما آنجا که خود را از این آزمون مبرا می داند خودش را به سخره می گیرد. در واقع تاریخ معاصر افغانستان به روشنی بیان می دارد که افغانستان لابراتواربوده است و در خوش بینانه ترین حالت اگر بیگانگان را نیز از این آزمایشگاه خارج کنیم یک آزمایشگاه خصوصی برای آزمون و خطای یک کتله و قوم خاص بوده است و دیگر اقوام که عموماً گروه شاهد در آزمون های این لابراتوار محسوب می شدند صرفاً از تبعات این خطاهای بیشمار مستفید شده اند. بنابراین پرخاش آقای کرزی نه در اعتراض به تبدیل شدن افغانستان به لابراتوار است بلکه خروج این لابراتوار از تولیت قومی نگرانی اساسی وی می باشد. به همین دلیل آقای کرزی مجبور شده است تا با لحنی جدید جریان اپوزیسیون را که به دنبال خروج از وضعیت کنونی و یکه تازی نظام ریاستی می باشند دور بزند و با نام بردن از بیگانگان و تلاش برای ذهنیت سازی در مورد همکاری بیگانگان و اپوزیسیون خواسته آنها را سرکوب نماید. اما اپوزیسیون با حمایت و اقبال عمومی نیازی به بیگانگان ندارند که عامل بقای دولت آقای کرزی بوده اند.
در چنین شرایطی به طور حتم مهمترین ابتکار در مورد خواسته اپوزیسیون، تعطیل ساختن لابراتوار خصوصی است و مطمئناً مردمی که سالهاست در معرض آزمون و خطای این لابراتوار خصوصی قرار داشته اند این بار با آگاهی، خود را برای آزمونی بزرگ آماده کرده اند. در نهایت اینکه برای تیم آقای کرزی دردِ شالوده شکنی نظام موجود، فراتر از تحمل می باشد و عکس العمل ساده انگارانه رئیس جمهور هم بیانگر ترس از این درد می باشد.