صلح واژه غریب در سرزمین من

برای رسیدن به آرامش باید دری آهنین بر روی گذشته و آینده کشید و تنها به زمان حال اندیشید.دیل کارنگی

صلح واژه غریب در سرزمین من

برای رسیدن به آرامش باید دری آهنین بر روی گذشته و آینده کشید و تنها به زمان حال اندیشید.دیل کارنگی

کنفرانس بن دوم تداوم کنفرانس­های بی ثمر

 

در یک دهۀ گذشته کنفرانس­های افغان محور کم نبوده اند. اصولاً به دلیل جذابیت بحث تروریسم ، افغانستان نُقل هر محفل بوده است . هر اجلاس منطقه ای و جهانی برای مهم جلوه کردن معضل تروریسم و افغانستان را در آجندای خود می گنجاند. برای  مثال سازمانهای منطقه ای نظیر  آسه آن، سارک ، اکو و اجلاس شانگهای به آثار و تبعات تروریسم و آینده مجهول آن توجه دارند و تهدیدات آن را از ناحیه افغانستان در گردهمایی هایشان مورد بحث قرار می دهند. در عرصه جهانی نیز تروریسم و افغانستان همزاد جدایی ناپذیری جلوه می کنند که در اولویت توجهات اجلاس­های بین المللی نیزقرار می گیرند. هر چند در سالهای اخیر با رکود اقتصادی در آمریکا و اروپا آهسته آهسته تروریسم هم از اهمیت می افتد همانطور که هر موضوع مهم به فراخور زمان و صلاحدید قدرتهای بزرگ از اهمیت می افتند.

کنفرانس ­هایی نظیر کنفرانس­ توکیو (21-22 ژانویه 2002)، کنفرانس برلین (1 آوریل 2004)، کنفرانس لندن 2006 همه تعهدات بلند مدت جامعه جهانی به بازسازی و تامین امنیت در افغانستان را تبارز می دهند. درکنفرانس­ توکیو (21-22 ژانویه 2002)  جامعه جهانی در حدود 1/5 میلیارد دلار کمک به افغانستان را ظرف پنج سال آینده متعهد گردید و در کنفرانس برلین (1 آوریل 2004) نماینده گان 65 کشور و سازمان های بین المللی برای حمایت از بازسازی افغانستان(از مارچ 2004 تا مارچ 2007)  بیش از 2/8 میلیارد دلار  متعهد شدند (در حدود 6/5 میلیارد دلار آن تعهدات جدید بود و مابقی مربوط به تعهدات پیشین بود)[1]. البته به نسبت اوضاع نابسامان ناشی از سه دهه جنگ در افغانستان این تعهدات سخاوت­مندانه جامعه جهانی تاثیر شگرفی بر بازسازی افغانستان نداشت. تخمین­هایی که حکومت افغانستان و سازمان­هایی نظیر بانک جهانی در خصوص نیاز افغانستان به کمک­های مالی جامعه جهانی داشتند بسیار بالاتر از تعهدات انجام گرفته بود. برای مثال در" اجلاس بلند پایه استراتژی افغانستان"(Afghanistan High Level Strategic Forum) که از تاریخ 13 الی 14 مارچ 2003 در کابل برگزار گردید، حکومت افغانستان نیاز این کشور را برای پنج سال آینده درحدود 15 میلیارد دلار برآورد نمود و این تخمین از سوی بانک جهانی 2/10 میلیارد دلار برآورد شده بود.[2]

آنچه در این اجلاس­ها به وضوح دیده می شود عدم اعتماد دو سویه میان جامعه جهانی و دولت افغانستان می باشد. فساد گسترده دولت آقای کرزی منجر شده است تا جامعه جهانی در برابر خواست وی در مورد مصرف کمک­ها از طریق دولت افغانستان مقاومت کنند و از سوی دیگر دولت افغانستان نیز جامعه جهانی را به عدم شفافیت در تعهدات متهم نماید. بنابراین برونداد این اجلاس­ها لزوماً به معنی همکاری صادقانه میان غرب و افغانستان نبوده است.

 اما آنچه مسلم است دولت و جامعۀ جهانی در حال حاضر با موانع جدی مواجه می باشد که برای برون رفت از این وضعیت به دنبال برگزاری کنفرانس بن دوم می باشند. این کنفرانس تا مدتی تحولات افغانستان را تحت الشعاع قرار می دهد و اذهان عمومی را نسبت به شکست همکاری آمریکا و افغانستان در پروژه مبارزه علیه دهشت افکنی بی تفاوت می سازد. از سوی دیگر ترکیب مشارکت کنندگان نیز بیانگر جایگاه نازل اپوزیسیون و به طور کل جامعه مدنی در اجلاس می باشد.  

دولت افغانستان با ترکیب جامعی به این اجلاس پای گذارده است تا ابتکار عمل را از دیگر مشارکت کنندگان غیرخودی محتمل بگیرد. ترکیبی که آقای کرزی را در این اجلاس همراهی می کند عبارتند از :  عبدالرووف ابراهیمى رئیس ولسى جرگه، فضل الهادی مسلمیار رئیس مشرانوجرگه، هدایت امین ارسلا وزیر ارشد، داکتر زلمی رسول وزیر امور خارجه، سترجنرال عبدالرحیم وردگ وزیر دفاع ملى، داکتر رنگین دادفر سپنتا مشاور امنیت ملى، حضرت عمر زاخیلوال وزیر مالیه، خانم آمنه افضلى وزیر کار و امور اجتماعى، ثریا دلیل سرپرست وزارت صحت عامه، حسن بانو غضنفرسرپرست وزارت امور زنان، محمداسحق الکو لوی سارنوال ، داکتر اشرف غنى احمدزی مشاور رئیس جمهور و مسئول پروسه انتقال قدرت، مولوی قیام الدین کشاف رئیس شوراى سرتاسرى علما، سیما سمر رئیس کمیسیون مستقل حقوق بشر و تعداد دیگرى از اراکین دولتى.

دولت کرزی با این ترکیب احتمالاً تلاش خواهد داشت تا در تصمیم گیری ­ها اکثریت را در اختیار داشته باشد. بنابراین دور از انتظار نیست که دنباله روی آمریکا از جانب دولت افغانستان دراجلاس بن دوم پروسه تحت الحمایگی توسط آمریکا را تکمیل نماید. کثرت نمایندگان دولتی در این اجلاس حکایت از موقف ضعیف افغانستان دارد. تجربه یک دهه گذشته ثابت نموده است که در اجلاس های بین المللی هیئت افغانستان صرفاً به ارائه گزارشهایی از عملکرد تحسین برانگیزشان! بسنده می کنند( هنری که از گزارش دهی در هفته حسابدهی آموخته اند). هیئت افغان همیشه چشم به طرح ها و برنامه های جامعه جهانی و بطور خاص آمریکا داشته است و خود فاقد کوچکترین طرحی می باشد .

حتی در کنفرانس لندن سال 2006 نیز که کامپکت افغانستان مورد تائید اجلاس قرار گرفت، مشخصاً طرح استراتژی انکشاف ملی افغانستان که به این کنفرانس ارائه گردید بر اساس تمایلات جامعه جهانی طراحی شد نه بر اساس الزمات جامعه افغانستان. ما شاهدیم که در پرتو این کامپکت توجهی به توسعه متوازن در  افغانستان صورت نگرفته است و برای مثال بامیان سمبل امنیت در افغانستان به لحاظ بازسازی مورد کمترین توجه قرار گرفته است و در مقابل هلمند ناامن ترین ولایت افغانستان بودجه هنگفت انکشافی دریافت می کند . این شاهکار طراحی استراتژی انکشاف ملی افغانستان است که از افتخارات دولت آقای کرزی محسوب می شود که در کنفرانس لندن مورد تایید جامعه جهانی قرار گرفت و زمینه ای برای بی ثباتی بیشتر در افغانستان شده است.

با احتساب این واقعیات، کنفرانس­هایی نظیر کنفرانس بن صرفاً اتلاف وقت و هزینه خواهد بود. تا زمانیکه به ریشه اصلی مشکلات پرداخته نشود و حامیان اصلی تروریسم و دولت ناکام افغانستان در این پروسه مورد بازخواست قرار نگیرند این ره که ما می رویم به ترکستان است و صلح و امنیت در بازی سیاسی دولت افغانستان و آمریکا مفقود می گردد و از هم اکنون وقبل از برگزاری این اجلاس بر ناکارایی آن می توان واقف بود.



1. Islamic Republic of Afghanistan Ministry of Finance,” Development Cooperation Report”, Ministry of Finance, p 10

http://mof.gov.af/Content/files/Development%20Cooperation%20Report%202010.pdf

2. Barnett R. Rubin , Humayun Hamidzada & Abby Stoddard,” Afghanistan Reconstruction Project Through the Fog of Peacebuilding: Evaluating the Reconstruction of Afghanistan”, Center on International Cooperation, New York , 2003

تاملی بر تحریم کنفرانس بن توسط پاکستان

  

معضل امنیت افغانستان بدون در نظر داشت پویشهای امنیتی منطقه ای غیر قابل حل می باشد . پاکستان کشوری که از بدو استقلال در 1947 تا کنون با عملکردی پارادوکسیکال همواره یک پای ثابت تعیین کننده معادلات افغانستان بوده است. دلیل هر چه باشد فرقی نمی کند، عمق استراتژیک در برابر هند یا مساله مرز دیورند اما واقعیت این است که اگر به دنبال امنیت در افغانستان باشیم تعقیب این مهم از مسیر اسلام آباد و به طور دقیق ازخیابان سحروادی(Suharwady) این شهر که  قرار گاه آی اس آی می باشد عبور می کند.  در یک دهۀ گذشته پاکستان عمده ترین کمک­ها و بسته های تشویقی را از ایالات متحدۀ آمریکا دریافت کرده است تا شریک مبارزه علیه تروریسم باشد و در عین حال به طور واضح عملکرد این کشور در قبال حمایت از گروه­های تروریستی زیر سئوال بوده است.

عدم صداقت پاکستان در مبارزه علیه تروریسم چهرۀ منفی از پاکستان در عرصۀ جهانی برجای گذاشته است که حتی صاحب منصبان پاکستان نیز نمی توانند نسبت به این مساله بی تفاوت باشند. برای مثال پرویز مشرف  در کتاب خود تحت عنوان "IN THE LINE OF FIRE : A MEMOIR" به تصورات جهانی از پاکستان اشاره می کند که به اشتباه پاکستان را مرتبط با تروریسم و بنیادگرایی می پندارد. او معتقد است که ملّت پاکستان بیشترین آسیب ها را از ناآرامی های مرزهای غربی با افغانستان و در شرق از جانب کشمیر متحمل شده است و نه از تهدیدات ذاتی که از خاک و مردم پاکستان برآمده باشد. او دوران حاکمیت خود را تلاشی برای نشان دادن چهرۀ مثبت  از پاکستان توصیف می کند. تلاشی که به واسطۀ ارتقاء صنعت جهان گردی، ورزش و فرهنگ پاکستان صورت گرفته است. [1]

 پاکستان پس از مشرف و در دوران اقتدار حزب مردم همکاری نزدیکتری با آمریکا داشته است. هر چند آی اس آی مستقل از این همکاریها به دنبال اهداف خود می باشد اما نزدیکی میان آمریکا و پاکستان حاکمیت ملی این کشور را با تهدید جدی مواجه ساخته است. حریم هوایی این کشور دائماً نقض می شود و در مساله کشته شدن بن لادن بدون اطلاع پاکستان عملیات آمریکا در خاک این کشور صورت می گیرد. اخیراً نیز حملات هوایی ناتو موجب کشته شدن 24 سرباز ارتش این کشور شد اینها همه بیانگر این واقعیت است که این کشور نیز حال و روز بهتری از افغانستان ندارد. شاید آنها نیز نیازمند کنفرانس­هایی مشابه کنفرانس بن باشند.

در این شرایط عدم حضور پاکستان در کنفرانس بن با دو پیامد احتمالی مواجه خواهد بود. پاکستان در حال حاضر کنترل تروریسم در خاک خود را از دست داده است همانطور که کنترل حفاظت از مرزهای خود در برابر آمریکا و ناتو را از دست داده است. بنابراین عکس العمل پاکستان در قبال کنفرانس بن نه تنها دردی از این کشور را دوا نمی کند بلکه منجر به انزوای بیشتر این کشور خواهد شد. پاکستان مهد و سمبول افراط گرایی است و امروز نمی تواند کرسی  مباحثات تروریستی  را خالی بگذارد. بنابراین در وهلۀ نخست این اقدام پاکستان یک بلوف سیاسی بیش نیست و بعید است که این کشور در اجلاس بن شرکت نکند.

فارغ از جایگاه کنفرانس بن در تعاملات سیاسی آینده افغانستان عدم حضور احتمالی پاکستان در کنفرانس بن نیز چندان خوشایند نیست و به طور حتم در روند این کنفرانس تاثیر گذار خواهد بود. یکی از اهدافی که در سالهای اخیر مورد توجه افغانستان و جامعه جهانی قرار دارد مصالحه با طالبان می باشد، صلح با طالبان بدون همکاری پاکستان صورت نمی گیرد. هر چند حضور و عدم حضور پاکستان در این اجلاس ارتباطی با تعاملات میان دو کشور ندارد اما عدم حضور پاکستان به منزله عدم رضایت به مصالحه در افغانستان می باشد.

همانطور که در ابتدا نیز گفته شد افغانستان بیش از نیاز به قدرتهای بیرونی و تمایل به تحت الحمایگی از سوی آمریکا نیازمند همکاری با کشورهای همسایه بخصوص پاکستان می باشد تا معضل امنیت در افغانستان امکان حل شدن بیابد. در صورتیکه افغانستان از موضع منفعل خارج نشود و استراتژی متقابل در برابر پاکستان اتخاذ ننماید امکان موفقیت در مبارزه علیه تروریسم به صفر می رسد.  



[1] . , Pervez Musharraf, IN THE LINE OF FIRE: A MEMOIR ,(New York: Simon and Schuster,2006),p 320

آیندۀ افغانستان: ضعف دولت و جایگاه اپوزیسیون

 

در یک دهۀ گذشته جناح اپوزیسیون عمدتاً در مخالفت با دولت انسجام و یکپارچگی لازم را نداشته است، البته این مساله تا اندازۀ زیادی طبیعی می­باشد و بر اساس اهداف و خواسته های متفاوت گروه­ها و احزاب جناح اپوزیسیون توجیح می گردد. اما با این وجود نکات اساسی پیرامون عملکرد این جناح در یک دهه گذشته حائز اهمیت می باشد. نخست موانع و چالش های پیش روی اپوزیسیون را مورد توجه قرار می دهد.

عملکرد یکجانبه گرایانه دولت افغانستان که از تشکیل دولت موقت،انتقالی و قانونی روندی تساعدی را سپری نموده است در دوره دوم ریاست جمهوری قانونی آقای کرزی کاملاً شکلی مستبدانه به خود گرفته است (هر  چند دولت با راهکارهایی نظیر برپایی جرگه عنعنوی ظاهر عملکرد دولت را مردمی جلوه می دهد) و این مساله زمینه  شکل گیری جناح اپوزیسیون قدرتمند را فراهم ساخته است. بنابراین بر حسب عملکرد دولت می توان استدلال داشت که جناح اپوزیسیون نیز در یک دهه گذشته روند تکاملی داشته است.

در مارچ 2007 زمانیکه  جبهۀ ملی افغانستان ائتلافی از جناح­های سیاسی  مخالف دولت رسماً شکل گرفت، تهدید جدی متوجه یکه تازی دولت افغانستان گردید. تا این زمان دولت آقای کرزی عموماً در فرایند دولت سازی با مخالفت جدی مواجه نبود، ضمن اینکه در دوران جدید نظام سیاسی موجود نیز به طور نسبی فارغ از مسائل قومی و نژادی دوران طفولیتش را سپری می کرد. یکی از مسائل مهمی که جناح سیاسی مخالف دولت را قوام می بخشید قانون شکنی دولت افغانستان بود. استیضاح اسپنتا در ۱۰ می ‌۲۰۰۷ میلادی و جنجال­های پس از آن که منجر شد تا پارلمان وی را فاقد صلاحیت ارزیابی کند و از وی سلب اعتماد نماید و در نقطه مقابل آقای کرزی از وزیرش حمایت و  حکم به ابقاء وی داد نگرانی­ها نسبت به بی توجهی دولت به نمایندگان ملت را افزایش داد. هرچند از نظر مجلس افغانستان تا انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 وزارت امور خارجه فاقد وزیر بود و مکاتبات پارلمان با این وزارت عموماً با معاون وزیر صورت می­گرفت اما بی اعتباری شورای ملی نزد قوه مجریه اعتراضات گسترده ای را به بار آورد و از این پس بود که جناح­های مخالف انگیزه بیشتری در مخالفت با یکه تازی­های دولت به دست آوردند.

اما همانطور که گفته شد تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری 2009 و انتخابات پارلمانی 2010 جناح­های سیاسی مخالف دولت متکثر و دارای ماهیتی متناقض بوده است. اپوزیسیونی که در آن احزابی حضور داشتند که به هیچ عنوان با نظام حاکم سر سازگاری نداشتند به تغییر نظام سیاسی کشور از ریاستی به پارلمانی و از یک نظام متمرکز به یک نظام فدرالی نظر داشت تا جناح­هایی که مشکل را صرفاً بیرون ماندن شان از بدنه دولت ارزیابی می کردند و به اندک امتیاز دولت رضایت  داشتند. در این میان جلب و جذب مخالفین و از کار انداختن اپوزیسیون از سوی دولت به سهولت انجام می گرفت.

گسستی که در جبهۀ ملی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری مشاهده شد بیانگر عدم انسجام و تکثر دیدگاه­ها درون جبهه بود. حضور معاون اول رئیس جمهور در جبهۀ ملی خود مهر تائیدی بر بی خاصیتی آن داشت. در واقع تا انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 اپوزیسیون افغانستان وضعیت منفعلی را سپری می نمود؛ جبهۀ ملی به خوبی نشان داد که عمدتاً احزاب و گروههای سیاسی مخالف هنگامیکه در یک ائتلاف واحد قرار می گیرند به منزله وحدت رویه و انسجام درونی نیست. احزاب کوچکتر تحت تاثیر احزاب بزرگتر درون ائتلاف دچار یاس و سرگردانی می شوند و ائتلاف ضد خود عمل می کند.

اما پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی، تخلفات گستردۀ انتخاباتی از یک سو و خلف وعده رئیس جمهور نسبت به احزاب و حامیان اصلی اش که زمینه انتخاب مجدد وی را محیا ساخته بودند عامل اساسی رویگردانی طیف گسترده ای از احزاب و جریانهای سیاسی از دولت کرزی شد. جریان­هایی که بعضاً با چشم پوشی از ضعف­های گذشته دولت که در مواردی نظیر معضل کوچی نمایان شده بود در حمایت از کاندیداتوری آقای کرزی تمام توان خود را صرف کردند اما در نهایت به این نتیجه رسیدند که دولت کاملاً به کام قوم گرایی فرو غلطیده است و توان تشخیص میان منافع ملی و منافع قومی را از دست داده است بنابراین با قرار گرفتن در موقف مخالف فضای سیاسی جدید و قابل تاملی را در کشور پدید آوردند. 

نقش اپوزیسیون در شرایط کنونی 

موجودیت ائتلاف جدید سیاسی مخالف دولت هر چند تحت نام جبهۀ ملی تداعی کننده یک تجربۀ شکست خورده جبهۀ ملی می باشد اما با نگاهی به احزاب و جریان­های شامل این ائتلاف می توان از آن به عنوان قویترین و مردمی ترین ائتلاف علیه دولت در یک دهۀ گذشته نام برد. حضور حاجی محمد محقق، ژنرال دوستم و احمد ضیاء مسعود و دیگر شخصیت­های تاثیرگذار  بیانگر پشتوانه مردمی گسترده برای این ائتلاف می باشد. چنانچه این ائتلاف با درس از گذشته منسجم و مستحکم عمل نماید و مطابق با اهداف شکل گرفته مطالباتشان را دنبال کنند نه تنها دولت افغانستان بلکه جامعه جهانی نیز تحت تاثیر این ائتلاف خواهد بود. ضمن اینکه دیگر احزاب سیاسی مخالف دولت خارج از ائتلاف جبهۀ ملی نیز نقشی مثبت در جلوگیری از یکجانبه گرایی دولت دارا می باشند.  

واقعیت این است که نقش منفعلی که در برگزاری لویه جرگه عنعنوی از سوی جبهۀ ملی مشاهده گردید نگرانی ها را نسبت به آیندۀ این ائتلاف بیشتر می کند. غیر قانونی خواندن جرگه عنعنوی و مخالفت با برگزاری آن و عدم مشارکت جبهۀ ملی در این جرگه گامی قاطع در مخالفت با قانون گریزی دولت در بدو تاسیس ارزیابی می شد اما بلافاصله پس از ختم این جرگه و تبلیغاتی که از سوی دولت صورت گرفت تا این جرگه را ممثل ارادۀ عمومی قرار دهد جبهه را نیز تحت تاثیر قرار داد و این جبهه نیز  در چرخشی محسوس از فیصله جرگه حمایت نمود. توجیه جبهه از مشورتی بودن جرگه عنعنوی بسیار ساده انگارانه بود. قرار نبود این جرگه تصمیم گیرندۀ نهایی باشد و اصولاً برای مشورت دهی شکل گرفته بود اما انتظار جبهۀ ملی از جرگه چه بوده است که فیصلۀ آن را مثبت ارزیابی کرد؟ با چنین واکنشی آیا بهتر نبود نمایندگان جبهه در جرگه شرکت می کردند و در آنجا سهم بهتری در مشورت دهی ایفا می کردند؟

به هر ترتیب جبهه در آغاز راه با تزلزل گام برداشته است. از یک سو خواستار ایفای نقشی تاثیر گذار در فرایند سیاسی کشور و خواهان مشارکت در کنفرانس بن دوم می باشد و از سویی دیگر به طور مشخص در تصمیم گیری با تضادهای درونی مواجه می باشد، مشکلی که جبهه ملی یک هم با آن مواجه بود. انتظار می رود تجدید حیات جبهه ملی جدید در وضعیتی که تنها چنین ائتلاف­هایی که تا اندازه زیادی افکار عمومی را انعکاس می دهند و یکجانبه گرایی دولت را به چالش می کشند، با پشتوانه مردمی بالا متمایز از جبهه قبلی وارد عمل شود.

موضوع پیمان استراتژیک با ایالات متحده و پایگاه­های نظامی آمریکا در خاک افغانستان در فقدان اپوزیسیون و ضعف دولت می تواند استقلال و تمامیت ارضی کشور را کاملاً به چالش بکشد و در این وضعیت دولت تن به امضاء پیمانی دهد که آسیب­های آن تا مدتها دامن گیر کشور باشد. زمان آن رسیده است که جناح اپوزیسیون با پشت سرگذاردن منافع کوتاه مدت، با نگاهی عمیق تر به آینده افغانستان بنگرند و به دنبال استراتژی تاثیرگذار برای آینده افغانستان باشند زیرا از قدرت واقعی یعنی پشتوانه مردمی برخوردارند.