صلح واژه غریب در سرزمین من

برای رسیدن به آرامش باید دری آهنین بر روی گذشته و آینده کشید و تنها به زمان حال اندیشید.دیل کارنگی

صلح واژه غریب در سرزمین من

برای رسیدن به آرامش باید دری آهنین بر روی گذشته و آینده کشید و تنها به زمان حال اندیشید.دیل کارنگی

۷۳۷ پایگاه نظامی = امپراطوری جهانی (بخش دوم) *

 

 

بخش دوم از ترجمه کتاب چالمرز جانسون (بخش مربوط به پایگاههای آمریکا)، در بردارندۀ دو نکته اساسی است.  

نخست اینکه در بسیاری از کشورهایی که ایالات متحدۀ آمریکا دارای پایگاه نظامی می باشد چه از سوی آمریکا و چه از سوی کشور میزبان تلاش صورت می گیرد از افشاء هر گونه اطلاعتی در مورد پایگاه ها ممانعت بعمل آید و کشورهای میزبان عموماً حضور تاسیسات و پایگاه های نظامی آمریکا در کشورشان را کتمان می کنند. علت اصلی این مساله از دید جانسون تبانی شرم آورد کشور میزبان و آمریکا می باشد که کشور میزبان را تابعی از خواسته های آمریکا می سازد. اردن و عربستان سعودی مثالهایی است که جانسون مطرح می کند.

نکتۀ دوم جستجوی مشتریان جدید برای میزبانی پایگاههای آمریکاست تا این کشور امپراطوری سلطه خود را تداوم بخشد. این بخش از کتاب جانسون به روشنی بیان می کند که حضور نیروهای آمریکایی در پایگاههای این کشور در خارجِ آمریکا علاوه بر گسترش سلطه طلبی آمریکا بخشی از برنامه ریزی و بودجه برای نیروهای آمریکایی را توسط مشتریان جدید انجام می دهد و شکل نوین استعمار را اینچنین تداوم می بخشد. در واقع توجه به این نکته برای کشوری نظیر افغانستان که امکان ایجاد پایگاههای نظامی آمریکا در آن وجود دارد از اهمیت زیادی برخوردار است.  

در ادامه ترجمه بخش دوم آورده شده است.

در برخی موارد، کشورهای خارجی تلاش می کنند تا پایگاههای آمریکایی در کشورشان را مخفی نگاهد دارند. واضح است که آنها  از بیم  فاش شدن تبانی شرم آور شان  با سلطه طلبی آمریکا دست به این کار می زنند. در واقع به نظر می رسد پنتاگون با  همکاری برای ایجاد تاسیسات نظامی در کشورهای خارجی  خواستار  تسلط بر منابع انرژی باشد و یا  در چنین شرایطی بخواهد شبکه ای از  پایگاههای نظامی  را در عراق تحت نظارت آمریکا و صرف نظر  از خواسته های حکومت عراق  حفظ کند.

حکومت آمریکا نیز تلاش می کند از فاش شدن هر گونه اطلاعاتی در مورد این پایگاهها جلوگیری شود.  آمریکا ارتباطات جهانی را شنود می کند و  یا درمورد گسترش فعالیت هسته ای آنطور که ویلیام آرکین (William Arkin) تحلیلگر امور نظامی آمریکا در این مورد می نویسد: " ایالات متحده  تعهدات الزام آورش را نقض می کند و به بسیاری از هم پیمانانش حتی به ناتو در مورد طرح های هسته ایش دروغ می گوید. دهها هزار سلاح هسته ای، صدها پایگاه نظامی و تعداد زیادی کشتی و زیردریایی در دنیای  محرمانه و مخفی ویژه آمریکا بدون منطق نظامی و یا توجیه بازدارندگی وجود دارد."

اردن بعنوان یک مثال بیان می شود. آمریکا در حدود پنج هزار نیرو بصورت محرمانه  در پایگاههای مرزی این کشور با عراق و سوریه دارد. (اردن همچنین با سازمان جاسوسی آمریکا سی آی ای (CIA)  در شکنجه زندانیانی که ما آنها برای بازجویی می فرستیم همکاری می کند) با این حال، اردن تاکیدش را بر عدم ترتیبات ویژه با آمریکا ، عدم وجود پایگاه ها و نیروهای نظامی آمریکایی در کشورش ادامه می دهد.

این کشور دارای حاکمیت قانونی و رسمی است اما به واقع تابعی از ایالات متحده آمریکاست و  حداقل این وضعیت در ده ساله گذشته تداوم یافته است. در مورد مشابه  قبل از کنارکشیدن آمریکا از عربستان سعودی در سال 2003،ما  طبق عادت وجود پادگانها نظامی و بمب افکن های  بی 52 قابل مشاهده  در جده را  انکار کردیم، زیر مقامات عربستانی از ما چنین خواسته ای داشتند. تا وقتی که دیوان سالاری نظامی توانایی تحمیل فرهنگ پنهان کاری برای حمایت خودشان را اعمال کند هیچ کس پی به واقعیت وسعت پایگاه های جهانی ما نخواهد برد ، حتی نمایندگان منتخب مردم آمریکا

در سال 2005، نیروهای نظامی  داخل و خارج آمریکا در یک وضعیت تغییر قرار  گرفتند . گفته شد این تغییرات دو علت داشته است. از طرفی زمان تغییر در استراتژی آمریکا  برای حفظ و تداوم سلطه جهانی فرا رسید  و همچنین با بسته شدن پایگاه های نظامی در داخل آمریکا تغییر ملموس بود. در حقیقت به نظر می رسد که بسیاری از تغییرات با فشار دولت بوش  برای تنبیه ملت ها و ایالتهای داخلی آمریکا صورت گرفت  که  از عملکرد دولت وی در عراق حمایت نکرده بودند و این تغییرات  پاداشی برای آنهایی بود  که حمایت شان را از عملکرد دولت وی نشان داده بودند. بنابراین در ایالات متحده آمریکا، پایگاهها به جنوب این کشور نقل مکان داده شد، به ایالاتی که در آنها  رسانه های فرهنگ سازی نظیر کریستین ساینس مونیتور قرار داشت. تلاشهای بیشتر برای ترویج نظامی گری در آنجا به نسبت شمال ، شمال غربی و شمال شرقی یا سواحل اقیانوس آرام وجود داشت.   به عقیده یک تاجر کاریلونای شمالی مشتریان جدید اهمیت بیشتری دارد . بنابراین نظامی گری به جایی می رود که خواسته شده باشد و ارزش بیشتری داشته باشد.

تا اندازه ای اجرای تصمیمات متحول شده پنتاگون باعث شد تا در سال 2007 و 2008  دو لشکر نظامی آمریکا از آلمان به خانه بازگردند. لشکر زرهی اول و  لشکر پیاده نظام اول  و یک  دسته (3500)  نفری از لشکر دوم پیاده نظام نیز از کره جنوبی (در سال 2005 در فورت کارسون کلورادو Fort Carson, Colorado اقامت داشتند) به خانه بازگردانده شدند.  اما تا زمانیکه که عملیات نظامی در عراق ادامه داشته باشد ، نیروهای درگیر در این جنگ بیشتر در خارج از آمریکا خواهند بود و تاسیاسات داخلی آماد گی لازم برای حضور آنها را در خاک آمریکا ندارد. ( و همچنین پول کافی برای تامین بودجه  آنها را در داخل ندارد)

با این حال ، دیر یا زود بیش از 70000 نیرو و 100000 اعضای خانواده مجبور خواهند بود وضعیت  خودشان را با ایالات متحده آمریکا وفق دهند. با بسته شدن تعدادی از پایگاه های نظامی  در خاک ایالات متحده آمریکا در سال 2005 نیروهای این پایگاهها  در واقع برنامه توسعه و تحکیم پایگاه های نظامی آمریکا در دیگر مناطق شدند تا با تزریق عظیم پول و مشتری در مناطق دیگر فعالیت کنند. همزمان آنچه امپراطوری آمریکا را گسترش می دهد یقیناً  رشد کمی انواع جدید پایگاههای نظامی در بسیاری از مناطق دور افتاده ای است  که این کشور قبل از آن هرگز آنجا نبوده است. 

*. برای دسترسی به متن اصلی بخش دوم  به وب سایت زیر مراجعه نمایید.  

   http://www.alternet.org/story/47998/?page=2

۷۳۷پایگاه نظامی = امپراطوری جهانی(بخش نخست)

 

چالمرز جانسون استاد علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا در کتابش تحت عنوان “Nemesis: The Last Days of the American Republic"*   به بررسی وضعیت و جایگاه آمریکا در نظام بین الملل می پردازد. به زعم وی آمریکا نسخه جدید استعمار را از طریق پایگاههای نظامی اش در سرتاسر جهان به اجرا در می آورد و هدف ایجاد این پایگاه های نظامی بسط سلطه آمریکا و به تعبیر وی بسط امپراطوری جهانی آمریکاست. جانسون در سال 2007 این کتاب را نگاشته است. هدف وی از نگارش این کتاب دلسوزی برای مستعمرات آمریکا نیست، بلکه هشداری برای آمریکا نسبت به هزینه های هنگفت نظامی و نتایج نامطلوب آن برای آمریکا است.

اما این کتاب نکات جالب توجه و تامل برانگیزی از سیاستهای سلطه گرایانه آمریکا ارائه می دهد که می تواند هشدار جدی برای افغانستان باشد که زمزمه های ایجاد پایگاههای نظامی دائم آمریکا از مدتها قبل و در قالب پیمان استراتژیک به گوش می رسد. سلطۀ نوین آمریکا از طریق این پایگاهها حتی از دید یک آمریکایی هم قابل چشم پوشی نیست و باید امروز نسبت به عواقب وخیم این رویکرد آمریکا در افغانستان آگاه باشیم.  

بخشی از کتاب جانسون را که در ارتباط با پایگاههای نظامی است  ترجمه و در چهار یا پنج بخش ارائه می شود.  ترجمه بخش نخست در ذیل این مقدمه به نشر می رسد. امیدوارم بخشی از واقعیت های موجود در ایجاد پایگاههای نظامی از طریق این ترجمه برای ما هم بیشتر روشن شود.   

 

 ۷۳۷ پایگاه نظامی = امپراطوری جهانی **  

با بیش از 2500000 پرسنل خدماتی در سرتاسر دنیا و در پایگاههای نظامی پراکند  ه شده در هر 

 

 قاره، زمان آن رسیده این حقیقت را باور کنیم که دموکراسی آمریکایی ما  مولد  امپراطوری جهانی  

  است.    

روزگاری شما می توانستید توسعه  سیاست های استعمارگرایانه را با افزایش مستعمرات طراحی کنید. نسخۀ آمریکایی استعمار مبتنی بر پایگاه­های نظامی است و با تغییر سیاست­های جهانی می توانیم از نشانه های سلطه گری و نظامی گری که با آن رشد کرده است در مورد خودمان بیشتر آگاه شویم. البته درک و پذیرش وسعت و ارزش دقیق امپراطوری پایگاه های نظامی آمریکا ساده نیست. اطلاعاتی که در دسترس عموم قرار می گیرد هر چند آموزنده هستند اما به شدت گمراه کننده نیز می باشند. مطابق اسناد سالانه وزارت دفاع آمریکا از سال 2002 تا 2005 از اموال غیر منقول این وزارت در جهان، کاربرد ایجاد پایگاههای نظامی یک روند رو به افزایش  را نشان می دهد.

براساس منابع رسمی تمام پایگاههای نظامی آمریکا در دیگر کشورها 737 پایگاه بوده است و قسمت عمدۀ آن در عراق قرار داشته است .به دنبال دکترین جنگ پیشدستانه جورج بوش روند افزایش پایگاههای نظامی آمریکا در خارج از این کشور افزایش یافت. جالب توجه است که آمریکا 38 مرکز تاسیساتی (مرتبط با ایجاد پایگاه نظامی) بزرگ و متوسط را در سال 2005  در سرتاسر جهان گسیل داشت (بیشتر پایگاههای هوایی و دریایی برایم بمب افکن ها و ناوگان دریایی طراحی شد). این تعداد تقریباً با 36 پایگاه دریایی و پادگان نظامی بریتانیا در دوران اوج امپراطوری اش در 1898 برابری می کند. امپراطوری روم نیز در دوران عظمتش در سال 117 بعد از میلاد مسیح 37 پایگاه بزرگ برای آرامش قلمرو تحت سلطه اش از بریتانیا تا مصر، از اسپانیا تا ارمنستان نیاز داشت. شاید تعداد مطلوب قلعه های نظامی و استحکامات نظامی برای یک امپریالیست مستعد و متمایل به سلطه جهانی چیزی در حدود 35 تا 40 پایگاه باشد.

اطلاعات سال مالی 2005 ارائه شده از سوی پنتاگون ارزش پایگاههای خارج از آمریکا را حداقل 127 میلیارد دلار برآورد می کند. هر چند این رقم پایین به نظر می رسد اما همین رقم به ظاهر پایین هنوز هم بسیار بالاتر از تولید ناخالص ملی بسیاری از کشورهاست.

در یک برآورد دیگر ارزش تمام پایگاههای نظامی آمریکا در حدود 1/658 میلیارد دلار تخمین زده می شود( ارزش پایگاه مبتنی است بر برآورد وزارت دفاع از هزینه ای که در قبال آن صرف می شود). در طول سال مالی 2005 ، فرماندهی کل نیروهای نظامی برای پایگاههای بیرون از خاک آمریکا در حدود 196975 پرسنل بعلاوه هیمن تعداد نیروی غیر نظامی از وزارت دفاع آمریکا و همچنین در حدود 81425 نیروهای محلی خارجی را به خدمت گرفت.

در سال 2005 کل پرسنل نظامی آمریکا در سطح جهان (شامل خود آمریکا ) 1840062 نفر می باشند که توسط 473306 نفر از نیروهایِ خدماتی غیر نظامیِ محلی به خدمت گرفته شده توسط وزارت دفاع پشتیبانی می شوند.

مطابق اسناد پنتاگون پایگاههای خارج از آمریکا شامل 32327 پادگان ، پناهگاه، مریضخانه و دیگر تاسیاست می باشند که مربوط به خودشان می باشد. و بیش از 16527 مراکز تاسیساتی به صورت استیجاری در خدمت آنهاست. وسعت این مایملک ثبت شده در فهرست اموال شامل 487/347 جریب فرنگی ( Acre جریب فرنگی برابر با 06534 پای مربع و یا در حدود 7404 متر مربع برای سنجش مساحت زمین می باشد)، در خارج از خاک آمریکاست. و 29819492 جریب فرنگی در کل جهان می باشد که پنتاگون را به سادگی به یکی از بزرگترین صاحب خانه های جهان تبدیل می کند.

این ارقام هر چند بسیار کلان هستند اما نمی توانند سرپوشی بر حقایق اساسی باشد که ما در ذیل آن اشغالگر جهانی هستیم. گزارش ساخت پایگاه سال 2005 ، گزارشی شکست خورده است. مثلاً با نام بردن هر پایگاه نظامی در کزوو (تلاش گزارش پنتاگون  برای شفافیت دهی) ولو اینکه آن سایت، کمپِ بزرگ بوند استیل (Bondsteel) باشد که در سال 1999 ایجاد و توسط شرکت   (Kellogg Brown & Root) KBRحفظ و نگهداری شده است و یک شاخه از شرکت هالیبتون هوستون بوده است در شکست گزارش بی تاثیر است.

این گزارش به طور مشابهی پایگاههای نظامی آمریکا در عراق و افغانستان (106 پادگان از می 2005) ، اسرائیل، قرقیزستان، قطر، و ازبکستان را از قلم می اندازد. غیر از اینها نیز ارتش آمریکا پایگاههای بزرگی را در خلیج فارس و منطقۀ آسیای مرکزی از 11 سپتامبر 2001 به بعد ایجاد کرده است.

آنچه در مقدمه گفته شد مبنی بر ایجاد پایگاهها و تاسیسات در خارج از آمریکا با هزینه کشورهای دیگر (هرچند این گفته اکیداً صحت ندارد) دستاویزی برای پنتاگون بوده است تا بخشی از هزینه ها را شامل گزارش نکند. در گزارش 20 سایت در ترکیه شامل شده است که اینها اصلاً متعلق به ترکیه می باشد و آمریکا به طور مشترک از آنها استفاده می کند.

پنتاگون روند از قلم انداختن بیش از 5 میلیارد سرمایه نظامی و تاسیسات جاسوسی را ادامه می دهد. اگر یک حسابرسی صادقانه در کار بود وسعت واقعی امپراطوری نظامی ما شاید بیش از 1000 پایگاه مختلف در خارج از آمریکا را شامل می شد. اما هیچکس (شاید حتی پنتاگون ) همی نمی تواند تعداد واقعی آنها را ابراز دارد.

پایان بخش نخست

*.  Nemesis: The Last Days of the American Republic (February 6, 2007 ed.). Metropolitan Books.

**برای دسترسی به متن اصلی به وب سایت زیر مراجعه نمایید.

http://www.alternet.org/story/47998/?page=1

                                                                                                                               

پیمان استراتژیک و تسری ترس از گذشته به آینده

 

 

 اکنون که می نویسم، ساعت در حدود 11 و 42  دقیقه شب است. سرمقاله فردای روزنامه افغانستان (دوشنبه ۹ عقرب) را می خواندم که در مورد پیمان های استراتژیک بود* (این سرعت عمل در نوع خود جالب و قابل تقدیر است  که وب سایت روزنامه قبل از انتشار روزنامه اقدام به نشر آن نماید) 

این روزها با خواندن مطالب متعدد در خصوص پیمان استراتژیک میان آمریکا و افغانستان گویا صدای پای این پیمان  بسیار نزدیک و بلند شده است. بالاخره در سرزمین من که دائماً خبر از انتحار و کشتار و بخش سیاه زندگی افغانهاست رسانه ها هم باید دنبال یک خبر امیدوار کننده و سفید باشند. فقط این سئوال باقی می ماند که آیا پیمان استراتژیک می تواند امیدواری را برای ملت افغانستان به بار بیاورد؟  

 تاریخ گواه این مدعاست که ما در کنار ایام ناامیدی ، روزهای امیدوار کننده نیز کم نداشته ایم اما چه کنیم که اهمیت این روزها را خیلی زود از یاد برده ایم.  روز استقلال ، حکومت جمهوری، حکومت اسلامی، سقوط طالبان و جمهوری اسلامی هر کدام خالق بزرگترین امیدها در میان مردم افغانستان بوده اند که متاسفانه در عمل راه به جایی نبرده اند و آنچه در کشور تکثیر شد ناامیدی و سرگشتی از نظام حاکم بوده است.  

دولت افغانستان و آمریکا پس از یک دهه ناکامی با طرح پیمان استراتژیک شکست مفتضحانه شان را پنهان می کنند و در این وضعیت "ترس" تنها عاملی است که نیت و هدف واقعی آنها را مخفی نگاه می دارد.  

به زبان ساده بگویم بسیاری معتقدند که اگر آمریکا نبود امروز افغانستان به دست طالبان و القاعده نابود شده بود. آنها بودند که ما را نجات دادند، آنها بودند که نظم نوین بپا کردند و ما امروز همه چیزمان جور است. فرزندانمان تحصیل می کنند، زنان آزادانه در جامعه حضور دارند، رسانه ها هر چه می خواهند می نویسند و می گویند، روحانیت در مساجد تبلیغ می کنند، معاش برای آنان که کار دارند خوب است و ... اصلاً در یک کلام هر چه داریم از خداست و پس از خدا از آمریکاست.

 حکایت ما به حکایت تقدم مرغ و تخم مرغ فلاسفه می ماند. اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟ 

 به لطف آمریکا و دوستان (پاکستان، امارات متحده عربی و پاکستان) سالهای نه چندان دور بذر طالبان ریخته می شود و در اندک زمانی بن لادنِ دوست تبدیل به خطرناکترین دشمن برای آمریکا می شود و طلاب کرام نیز رشد و نمو می کنند و دیگر حرف بزرگتر گوش نمی دهند و شیطنت می کنند و اما امروز ما از ترس بازگشت به دوران طالبان و گذشته  همین چند جمله ساده را حاضر نیستیم بشنویم و در مورد آن تامل کنیم. آیا اول طالبان و القاعده به طور آنی ظاهر شدند و  آمریکا از آن ضربه خورد؟ یا اینکه  اول آمریکایی بود تا القاعده و طالبان حیات خود را مدیون وی باشند و سناریو دنباله دار شود؟ شباهت این مثال با مثال مرغ و تخم مرغ عالم هستی این است که آنجا هم فلاسفه ماتریالیست برای انکار خدا و حقیقت وجود و ترس از حقیقت بی جوابی خود را سئوال جلوه می دهند و در مورد افغانستان هم با وجود اینکه همه می دانیم آمریکا در بهره برداری از حادثه 11 سپتامبر تا به حال به تمام مقاصد خود دست یافته است و در هزارۀ سوم کشوری را استعمار نموده است باز هم ترس از گذشته و طالبان را بهانه می کنیم و از ترس بزرگتر چشم پوشی می کنیم. قصد ندارم بگویم ناامیدی ما را به ذلت رهنمون می کند اما بی تفاوتی نمی تواند چارۀ کار باشد. 

در سیاست بین الملل از دیدگاه رئالیسم کشورها به اصل خودیاری توجه دارند و در نظام آنارشیک هر کشوری به دنبال حداکثر منافع خود می باشد. اما عنصر ترس باعث شده است که در افغانستان شعارها رئالیستی باشد همه از منافع ملی و قدرت ملی سخن می گویند اما در عمل خلاف آن را به اثبات می رسانند. ما بیش از اینکه دلمان به حال خودمان بسوزد نگران منافع آمریکا در افغانستان و منطقه هستیم تا مبادا از ما ناراضی شود و دست از استعمار ما بردارد.

 آنچه مسلم است آمریکا به فکر منافع خود می باشد و قدمی بر خلاف تامین منافع ملی اش بر نمی دارد اما در مورد ما اوضاع کاملاً فرق می کند. تحت الحمایه شدن افغانستان هرگز نمی تواند اوضاع امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور را بهبود ببخشد.  حداقل یک  دهه ناکامی این واقعیت را تایید می کند.  

  *. http://www.dailyafghanistan.com/editorial_detail.php?post_id=122887#

شاهکار کرزی

 

چند روزی است که با مرارت تمام و با نیتِ اتمام بهرۀ نخست پایان نامه ام ایام می گذرانم. کمتر فرصت میکنم که به چیزی غیر از پایان نامه بیندیشم. در این وضعیت دوست عزیزم جناب آقای محمد شفق از کابل برایم مطلبی فرستاد که نشأت گرفته از دغدغه ها و سئوالات بیشماری است که در ذهن وی از حال و روز وطن شکل گرفته است. مهمترین نکته در مورد نوشته وی جرات اندیشیدن و به زبان آوردن است. در ذیل عکس  مطلب ارسالی  وی آمده است . تشکر شفق عزیز قلمت پایدار باد.  

 

 

کرزی ساده لوح است یا خود را به نافهمی می زند. ضد و نقیض گویی رئیس جمهور کرزی امروزه شهره عام و خاص شده هر از چند گاهی رئیس جمهور افغانستان اظهار نظری می کند که همه را به فکر وا داشته و سولات فراوانی ایجاد می شود، پس از هر بار شاهکار  دستگاه ریاست جمهوری دست به کار می شود تا جوابی، توجیهی و یا تفسیری برای آن پیدا کند اما خوشبختانه و یا از بد روزگار تاحالا هیچ کسی جواب معماهای رئیس صاحب جمهور را پیدا نکرده است. چندی پیش با کشته شدن ربانی به قول خودش سفر رسمی اش را کنسل کرده و به کشور برگشت و در اظهاراتش پاکستان را دشمن افغانستان خطاب کرد  و بیان داشت که ما و جامعه جهانی در این ده سال اشتباه می کردیم  دشمنان مردم افغانستان را  باید در خارج از مرزهای افغانستان جستجو کرد( البته کرزی خود را همیشه مبری از خطا می داند و در این مورد هم او مدعی است که همواره به خارجی ها آدرس درست را که بیرون از مرزهای افغانستان و در خاک پاکستان قرار داشته نشان داده است) پیش از این هم او باربار پاکستان و دستگاه استخاباراتی پاکسان آی اس آی را در مداخله و حمایت از گروهای دهشت افکن متهم کرده بود این بار به نظر می رسید که جناب رئیس به خشم آمده و دیگر نمی خواهد از تسامح تساهل کار بگیرد. اما در همین ایام حساس به هندوستان سفر کرد همه بر این باور بودن که سیاست خارجی افغانستان وارد مرحله جدیدی شده  و تحولات  مثبتی در این کشور رونما خواهد شد اما باز همه پیش بینی های رجال سیاسی و عوام الناس نقش بر آب شد (کرزی صاحب استاد چرخش های ناگهانی از سناریوها است) ، جناب رئیس جمهور بعد از گذشت چند هفته به پاکستان سفر کرده با رجال مملکتی پکستان گفتگو نموده اظهار داشتند که هر کشوری اگر منافع پاکستان و مردم آنرا تهدید کند افغانستان در کنار پاکستان خواهد ماند و  در حالی  که نیروهای امریکا وناتو برای از بین بردن تروریست در افغانستان حضور فیزیکی دارند و در این اواخر وزیر خارجه امریکا ومقامات دیگر بر از بین بردن لانه های دهشت افکنان در خاک پاکستان تاکید ورزیده و و از پاکستان جواب تهدید آمیزی دریافت کرده  وگفته اگر امریگا می خواهد بر خاک پاکستان به منظور از بین بردن گروهای تروریستی به پاکستان حمله نظامی انجام دهد قبل از آن باید ده بار در مورد فکر کنند چون پاکستان نیز دارای قدرت اتمی است حالا این قابل تامل است که کرزای با این وضعیت امنیتی که پاکستان در آن دخالت مستقیم دار چطور درکنار پاکستان است  این یکی از شاهکاری های جناب رئیس جمهور است اما واقعیت امر را کسی نمی داند یاشاید هم یک ترفند سیاسی است و طرح سیاست خود امریکایی ها و انگلیسی هاست. الله اعلم