صلح واژه غریب در سرزمین من

برای رسیدن به آرامش باید دری آهنین بر روی گذشته و آینده کشید و تنها به زمان حال اندیشید.دیل کارنگی

صلح واژه غریب در سرزمین من

برای رسیدن به آرامش باید دری آهنین بر روی گذشته و آینده کشید و تنها به زمان حال اندیشید.دیل کارنگی

سفیدم پس نیستم

وضعیت ولسی جرگه هم مشکلی شده برای کشور، در حالیکه هنوز هم راه حل مناسبی برای خروج از وضعیت بی رئیسی (این وضعیت در پارلمان را می توان مشابه وضعیت بی سری که به آنارشی شهرت دارد در نظر گرفت) پیدا نشده. برخی از نوابغ پارلمان در اظهار نظر صائب خویش فرموده اند  که چون در چند دور انتخابات رئیس، آرائ سفید نقش مهمی در ناکام ماندن پروسه انتخاب رئیس  ایفا کرده است بناءً آراء سفید نیز به معنای  غیر حاضر در نظر  گرفته شود. پس با این حساب راه حل  نادیده گرفتن آراء سفید می باشد.  

این فکر و عقیده حاوی چند نکته است که در ذیل به آن خواهم پرداخت. 

 

نکته اول: به نظر راه حل خوبی است. بخصوص که راه حل دیگری نیز وجود ندارد. ضمن اینکه طبق این نظر کسانی که رای سفید داده اند غلط کرده اند، می خواستند رای بدهند (چون ولسی جرگه با رئیس و بی رئیس انصافاً خیلی فرق نخواهد کرد بهتر است بگوییم رای سیاه بدهند.).    

نکته دوم: در شهر یک نفر عاقل بود به او می گفتند دیوانه! ترسم از این است که نکند آنها که رای سفید انداخته اند با آگاهی و مسئولیت پذیری کامل دست به این انتخاب زده باشند. البته بعید هم نیست، زیرا کاندید های محترم ریاست را که ملاحظه می کنیم دل شیر می خواهد که یکی از آنها را برای این پست مهم انتخاب کنی.    

نکته پایانی را اختصاص می دهم به راه حل: راه حل از دید بنده  انتخاب به سبک بشردوست است. یادم نمی رود در استیضاح وزیر دفاع ، رئیس امنیت ملی و وزیر داخله پس از افتضاح حمله تروریستی در هشت ثور 1387، بشر دوست سه رای منفی (به معنای رد صلاحیت استیضاح شده گان) را در مقابل دوربین ها نشان می داد و سپس به صندوق می انداخت. این شیوه که منحصر به ایشان است را می توان در سنت سیاسی افغانستان گنجاند. در این شکل هم احتمال سفید رای دادن کاسته می شود و رای سیاه علنی می گردد. الگوی دوستی و دشمنی هم به شکل واضح آن شکل می گیرد. 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محمود حکیمی دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ق.ظ

سلام بر حضرت موسی
خوشحالم که شروع کردی به وب نویسی
این یک امتیاز است برای کسی می خواهد بنویسد
فکر کنم دانشگاه جایی برای خواندن روابط بین الملل باشد نه محلی برای تجربه روابط بین الملل . به هر حال همیکه می نویسی ومی خواهی صدای کسانی باشی که بناحق کشته می شوند غنیمتی است بزرگ . عماد را ببوس

حکیمی عزیز منت نهادی بر بنده و به این آشیانه سر زدی. در مورد روابط بین الملل نیز حق با شماست اما مقصود خاصی از تجربه روابط بین الملل دارم. کتابها و مباحث تئوریک این رشته پاسخگوی بسیاری از تحولات در عرصه بین الملل نیستند و شاید اشتباه باشد که صرفاْ اسیر این نظریات و رویکردها باشم. مثلاً اگر رئالیسم در روابط بین الملل را مطالعه کردم ُ، در عمل مشاهده کردم که آنچه در واقع رخ می دهد چیزی فراتر از رئالیسم است.دیگر نظریه ها نیز تقریباً به همین شکل دنبال می شوند. اصلا نظریه ها به دلیل اینکه می خواهند فهم ما را نسبت به پدیده ها منسجم کنند اسیر درون گذاری و برون گذاری می گردند تا متمایز از دیگر ادعا ها باشند. اما در کنار این نظریه ها، تجریباتی است که روابط بین الملل در اختیار طالب این رشته قرار می دهد که من نقش آنها را در تحلیل پدیده ها فوق العاده ضروری می دانم . بناءً مراد بنده از تجربه این بعد از روابط بین الملل است که مکمل بعد نظری و مطالعاتی رشته روابط بین الملل است .
باز هم تشکر می کنم از اینکه با وبلاگ صلح همراه شدید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد